📿🌺🍃
🌺
❇️ نتیجه احتکار و گران فروشی
💠 در هر عصری، عذاب فرق داره
✍ توی بیمارستان فیروز آبادی، دستیار دکتر مظفری بودم.
👈 روزی از روزها دکتر مظفری صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشانداد که باید پایش را به علت عفونت میبریدیم.
🔹 دکتر گفت: این بار من نظارت میکنم و شما عمل کنید.
🔶 به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم؟
🔹 دکتر گفت: برو بالاتر...
🔸 بالای مچ را نشان دادم
🔹 دکتر گفت: برو بالاتر...
🔸 بالای زانو را نشان دادم
🔹 دکتر گفت: برو بالاتر...
🔸 تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم
🔹 دکتر گفت: از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.
✍ لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ
📜 دوران کودکی، همزمان با اشغال ایران توسط متفقین، در محله پامنار زندگی میکردیم.
قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانواییها تعطیل
مردم ایران و تهران به شدت عذاب و گرسنگی میکشیدند که داستانش را همه میدانند.
👈 عدهای هم بودند که به هر قیمتی که بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
👈 شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایهمان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
پدرم هر قیمتی که میگفت، همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت: برو بالاتر... برو بالاتر...
👈 بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت:
بچه پامنار بودم. گندم و جو میفروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاهعبدالعظیم ساکن بشم...
✍ دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که:
✔️ از مکافات عمل غافل مشو
✔️ گندم از گندم بروید جو ز جو
👈 اما به هیچوجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
📚 "دکترمرتضی عبدالوهابی" استاد آناتومی دانشگاه تهران
eitaa.com/mojarebat
🌺
📿🌺🍃