▪️ ▪️ آخرین روزهای پیش از رحلت پیامبر بود که ایشان به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام وصیت کردند که مرا غسل و کفن کن و برمن نماز بخوان. مولا علی که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، عرض کرد:«ای رسول خدا، می‌ترسم طاقت اینکار را نداشته باشم!» پیامبر صلوات الله علیه، حضرت امیر را به آغوش نزدیك کرد و انگشترش را به او داد تا در دستش کند. شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را هم خواست و همه آنها را به علی سپرد. فردای آن روز بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شدت گرفت، اما ایشان درهمین حال هم اطرافیان را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می‌کرد. سپس به حاضران فرمود: «دنبال برادر و دوستم بفرستید که به اینجا بیاید». امّ‌سلمه، همسر پیامبر گفت: «علي را بگویید بیاید، منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست». حضرت علی که آمد، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. دوباره او رادر آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه ازحال رفت و بیهوش شد. بامشاهده این وضع، نواده‌های پیامبر (حسن و حسین علیهماالسّلام) به شدت گریستند و خودرا روی بدن رسول خدا انداختند. مولا علی خواست آن دو رااز پیامبر جدا کند. پیامبر به هوش آمد باحال نزار فرمود: «علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو ازمن بهره‌گیرند و من از آنها بهره گیرم». سرانجام پیامبر صلوات الله علیه و آله هنگامی که سرش بر دامان علی علیه‌السلام بود، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. ◼️◼️◼️ 📸عکس از بنده حرم مولا ••‌━❀⚜❀━•• مجاورحرم لینك‌ عضویت ⬇️ @mojavereharamm