یک پسر با وفایی میگفت .......🌷دیروز تولد بابام بود و منم پول نداشتم واسش چیزی بگیرم واسه همین رفتم بخاریو خاموش کردم وقتی اومد خونه و دید بخاری خاموشه اشک تو چشماش جمع شده بود و توی همون حالت گفت کار کی بوده؟ منم گفتم قابلی نداشت بابا تولدت مبارک بعد همدیگه رو بغل کردیم تا صبح گریه کردیم....اخه قبض گاز زیاد میومد ..!!