•✾🌸✾•┈┈•✾🌸✾•┈┈•✾🌸✾•┈┈
✍️ حکایتی کوتاه از گلستان سعدی : یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم. ناگاه اتفاق غیبت افتاد پس از مدتی باز آمد و عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم: دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.
یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن
•✾🌸✾•┈┈•✾🌸✾•┈┈•✾🌸✾•┈┈
کانال مخابرات فریدونشهر در ایتا👇
🆔️
https://eitaa.com/mokhaberatfereydoonshahr