🌙نیایش شبانگاهی🌙
✍ برای پدرِ پدرم....
مدتیست هیچ چیز شبیه قبلترهایش نیست؛ نه اینکه قبلا خوب بوده باشد، حالا بد، و یا برعکس، نه. اصلا بحث خوبی و بدی نیست، فقط این حتی ذرهای شبیه نبودن و از زمین تا آسمان فرق کردنِ همه چیز، حتی جزییاتِ بی اهمیت، کمی تا قسمتِ خیلی زیادی، کلافه کننده شده است برای قلبم و قلمم؛
و حالا این ذهنِ کلافه و قلمِ کلافه و واژههای کلافهتر، امشب به یاد قدیمترها، دورِ هم گعده گرفتهاند انگار ...
نه اینکه امشب، شادی در وجودشان پرپر نزند؛ چرا، میزند، خوب هم میزند. اما... گاهی که نمیتوانم، واژهای و یا جملهای هرچند کوتاه و معمولی برایتان و یا دربارهتان بنویسم، از دیدن تمام دیدنیها، خواندن تمام خواندنیها، گفتن تمام گفتنیها و شنیدن تمام شنیدنیها، سیر میشوم. آنقدر که دلم میخواهد مدتی حتی خودم را هم در آینه نبینم وحتی صدای خودم را هم نشنوم و...
و حالا این منِ بی واژهی بی صدایِ مبهوتِ!
درست شبیه حوضی که پر از آب شده و حالا آبها دارند آرام و بیصدا از کنارههایش روی زمین میریزند؛ بی واژه نشستهام تا اینبار اشکها واژه باشند برایم ...
امشب، بیایید و این اشتیاقِ وصف ناپذیری که
از داشتنِ شما و پسرتان دارم را
به جای واژههایی که ندارم از من بخرید ...
🌸 میلادتان بر دلِ همیشه تنگم مبارک، پدرِ پدرم❣
🍃🌿🍃🌿🍃🌿
#میلاد_امام_حسن_عسکری «ع»
#امام_زمان ♥️
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ