رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش ما را چه گنه بود؟ خطا کرد کمندش با آن‌همه دلداده دلش بسته‌ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار؟ ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش شد آب، دل از حسرت و ازدیده برون شد آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش در پرتو لبخند، رخش، وه، چه فریباست! چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش گر باد بیارامد و گر موج نخیزد دل نیز شکیبد، مخراشید به پندش سیمین طلب بوسه‌یی از لعل لبی داشت ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش در ما قدمی رنجه کنید 💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎