من نشستم که بیایی و نگاهم به در است
همهٔ شهر از این بیخبری باخبر است
گلهمندان و مصیبتزدگان! آماده
شعرهایم همه سوزنده و نابودگر است
من شکستم ولی اشکال ندارد خوبم
شیشه چون بشکند از قبل خطرناکتر است...
دل من حسرت یک همدم ثابت دارد
هر کسی میرسد از راه چرا رهگذر است؟
گاه پنداشتم آن ماه که بالاست تویی
گاه پنداشتم این چهرهٔ روشن، قمر است
چیزی از عشق نشد قسمت من اِلّا غم
سودم از عشق همین بود که این هم ضرر است!
#سجاد_نجاری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎
https://eitaa.com/molookfarib 💎