من همیشه اهل تعارف بوده‌ام؛ یادم نمی‌آید مهمانی‌ای بوده باشد و من توانسته باشم یک دل سیر از سفره بخورم و لذت ببرم. همیشه کمتر از آنچه میل داشتم کشیدم و نگذاشتم تعارفات صاحب‌خانه بشقاب غذایم را پر و پیمان کند. ولی خاله‌ام می‌داند من اهل تعارفم. موقع خداحافظی که می‌شود یک ظرف از غذاهای خوش رنگ و لعاب سفره می‌دهد دستم و من به خانه که می‌رسم دلی از عزا در می‌آورم. خدایا مهمانی‌ات تمام شد؛ زیاده عرضی نیست. و زدنی من فضلک یا کریم.