امام حسین علیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی، رو به قنبر کرده و فرمود: «آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟» قنبر گفت، بلی، چهار هزار دینار داریم. امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص برای مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است.» سپس به منزل رفت و ردای خود را ـ که بردی یمانی بود ـ از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم و حیا، از لای در، به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی زیبا و در همان قافیه پاسخ داد: خُذْها فَاِنّی اِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِاَنّی عَلَیْکَ ذوُ شَفَقة لَوْکانَ فی سَیْرِنا الْغَداةُ عَصا اَمْسَتْ سَمانا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَة لکِنَّ رَیْبَ الزَّمان ذُو غِیَرٍ وَالْکَفُّ مِنّی قَلیلةُ النَّفَقة «اینها را بگیر، من از تو معذرت می خواهم و مطمئن باش که من نسبت به تو دلسوز و علاقه مندم. اگر امروز قدرت و حکومتی دست مابود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش می کرد. ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی است،بدین جهت تنگدست شده و بخششمان اندک است.» مرد عرب هدیه ها را گرفت و گریست. امام حسین علیه السلام فرمود: آیا عطای ما را اندک شمردی؟! گفت: نه هرگز! بلکه به این می اندیشم که این دستان بخشنده چگونه به زیر خاک پنهان خواهد شد؟! 📚مقتل ابو مخنف، ص 82. 🆔https://eitaa.com/momenat_tf