🌸 از زبان همسر شهید نقی کریمی ومادر شهید ابوالفضل کریمی سال 42 با یک مراسم ساده با یکدیگر ازدواج کردیم. زندگی خیلی خوبی داشتم و هرگز آن روزها را با همه تلخی و شیرینی هایش فراموش نمی‌کنم. حاصل زندگی مان پنج پسر است که یکی از آن ها (آقا ابوالفضل) شهید شدند. همان سال به دلیل دستگیری امام (ره) توسط ساواک خیابان‌ها شلوغ شده بود، حاج‌آقا سه روز رفتند و هیچ خبری از ایشان نبود. وقتی برگشت دایی ام از ایشان پرسید، چرا 3 روز بی‌خبر رفتی ؟ حاج‌آقا در پاسخ گفت: این روزها از هر چیز مهم‌تر این است که ما دین و رهبرمان را یاری کنیم. 🍃 همان شب خواب امام خمینی (ره) را دیدم که بر منبر مسجد امام علی النقی (ع) که روبه‌روی منزل ما بود نشسته و صحبت می‌کنند. در عالم خواب به خانه آمدند. همسرم گفت: می‌خواهند آقا را دستگیر کنند، چه‌کار کنیم؟ گفتم آقا را به خانه بیاورید. آقا را به خانه آوردند. من چادر مشکی را به کمرم بستم و یک چادر هم‌روی آقا انداختم. خودم جلو در ایستادم و همسرم جلو در کوچه ایستادند که مردم سراغ ایشان نیایند. در همین ماجرای حفاظت از آقا بودیم که من از خواب بیدار شدم 🍃 از خصوصیات اخلاقی شهید کریمی ... خدایش رحمت کند. همسرم از مریدان سرسخت امام بود. زندگی ساده ای در یک اتاق اجاره ای داشتیم. بسیار هم راضی بودیم، همسرم مردی بسیار با اخلاص بود که مراعات همه را می‌کرد و همیشه بچه‌هایش را به قرائت قرآن و نماز اول وقت تشویق می‌کرد. در خانه کلاس‌های هفتگی برگزار می‌کرد و کتاب‌هایی که به من و بچه‌ها می‌دادند هفته بعدازآن کتاب‌ها درس می‌پرسیدند...... 🆔https://eitaa.com/momenat_tf