#پرونده_علمی_3
#مبانی_فلسفی_اندیشه_مقاومت
#یادداشت_وارده_2
بسمهتعالی
"مقاومت را همه قبول دارند، حتی آنها که جرئت نمیکنند وارد میدان شوند."
*محمدرضا قائمی نیک*
✔️ مقام معظم رهبری، در مراسم سیامین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، با اشاره به خصوصیت مقاومت در اندیشه و راه امام (ره)، به وضعیت جبهۀ مقاومت در جهان کنونی پرداختند. در بخشی از این سخنان، ایشان اشاره کردند که کلمۀ مشترک همۀ ملتها، مقاومت است و مقاومت [علیه استکبار] را همه قبول دارند. این یادداشت میکوشد تعریضی بر این نکتۀ مهم داشته باشد.
1. در تحولات جهان غرب، چه به لحاظ معرفتی و چه به لحاظ اجتماعی-سیاسی، حداقل دو موج اصلی را میتوان شناسایی کرد. موج اول، موج مدرنیته، الگوی توسعه تک خطی و علمگرایی است و موج دوم، موج پستمدرنیته، جهانیشدن (جهانیسازی) و فرهنگگرایی است. با این حال ویژگی مشترک هر دو این امواج و روایتهای مختلف آن، تلاش برای بسط سلطۀ انسان و ارزشهای غربی است. در موج اول، غرب با طرح عقلانیت جهانشمول، علم کلی و فارغ از ارزش، الگوی تکخطی توسعه ونظایر آنها سعی داشت تا کشورها و ممالک دیگر را تابع غرب نماید و در موج دوم، با نقد جهانشمولی عقل غربی، نقد جهانشمولی علم مدرن و طرح نگاههای میانفرهنگی و تکثرگرایانه، زمین بازی توسط غرب شکل گرفته و فرهنگها و افراد دیگر در آن زمین بازی، مشغول بازیاند؛ در این موج دوم، هرچند امکان حضور و عرضاندام فرهنگهای غیر غربی بیشتر فراهم شده، اما جهت کلیِ حرکت و زمینِ بازیِ تاریخ و جهان در راستای ارزشهای غربی است.
2. بهلحاظ تاریخی، وقوع انقلاب اسلامی در اواخر دهۀ 1970 و اوایل دهۀ 1980 میلادی، تقریبا همزمان با مقطع تاریخیِ عبور از موج اول به موج دوم در غرب رقم خورده است. بههمین دلیل دست کم دو الگوی کلی دربارۀ ماهیت انقلاب اسلامی قابل بررسی است. در الگو و نگاه اول، انقلاب اسلامی یکی از خرده فرهنگهای متکثری است که در عصر پستمدرنیسم یا جهانیشدن، امکان ظهور و عرض اندام یافتهاند. از این منظر، اسلام یا تشیع بهعنوان مبنای انقلاب اسلامی، همچون فمینیسم، نومارکسیسم و نظایر آنها، یکی از خردهفرهنگهای اعتراضی به ادعای جهانشمولی کلانروایتِ مدرنیته بوده و بههمین جهت، جمهوری اسلامی بهعنوان یک خرده فرهنگ در کنار خرده فرهنگهای دیگر جهان غرب در عصر پستمدرنیسم، ظهور کرده است. اما مطابق با دیدگاه و الگوی دوم، انقلاب اسلامی، مدعی ادارۀ جهان، ترسیم افقهایی فراتر از افقهای مدرنِ غربی در اداره و به سعادت رساندن بشر و از همه مهمتر، مدعی طرح افقهای تاریخی دربارۀ سرنوشت انسانیت است. از این دیدگاه، اسلام بهعنوان دین خاتم، کاملترین ادیان الهی است و بهترین دستورات برای ادارۀ جهان را ارائه کرده است. به این معنا در این دیدگاه حتی مسئلۀ تعامل با فرهنگهای دیگر نیز در اسلام بهتر از نگاه غربی صورتبندی شده و بنابراین زمینۀ بازیِ اصلی گفتگوی فرهنگهای را نیز اسلام میتواند شکل بدهد.
3. این دو دیدگاه متفاوت، علیرغم تمایزاتی که دارند و تبعات مختلفی که هر یک از آنها به بار میآورند، میتوانند در یک نکته مشترک باشند و آن اینکه در عصر جهانیشدن و نسبی شدنِ اکثر امور، تنها راه بقاء زیستِ مومنانۀ اسلامی، طرح الگوی متفاوت و متمایزی از الگوی غربی است. حتی اگر از دیدگاه دوم چشم بپوشیم (که البته بهزعم نویسنده، دیدگاه دوم، تطابق بیشتری با آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر عظیمالشان فعلی آن دارد)، بازهم طرح هویتی متمایز نسبت به هویت غربی، تنها رمز ماندگاری در جهانی است که به تعبیر آنتونی گیدنز، جهان جهانیشده است. در جهان جهانیشده، حیات و بقاء و استمرار عناصر مختلفِ آن، وابسته به هویت متمایز و متشخصی است که هر عنصر یا هر جامعهای از خود نشان میدهد. بدون این تشخیص و تمایز، در واقع یک هویت فردی یا جمعی، اساساً معنای خود را در نظام جهانی از دست میدهد. در جهانی که همۀ امور، یک سطح از ارزش و اعتبار را دارند، تنها راه حفظ تشخص یک امر، مقاومت آن درح برابر جریان سیالیت محض است. در جهان یکدستشدۀ محض، هویتها تنها زمانی معنادار خواهند بود که بر ویژگیِ متمایز و متشخص خود تاکید ورزند و هماهنگیِ متفاوتی میان اجزاء را رقم بزنند و این جز با مقاومت، بهدست نمیآید.
#ادامه_مطلب 👇👇👇
@monir_ol_din