ای محو تماشای تو چشمان پری ها از رایحه ات مست تمام سحری ها خون است دل ما ز فراق رخ ماهت محصول غم عشق تو شد خونجگریها عمریست که حیران شده ی عالم خاکیم گو کی که تو پایان بدهی دربدری ها دنیا همه از هجر تو گردیده پراز تب سامان بدهی کی همه ی بی ثمری ها لشکر بنگر در صف پیکار عظیم است چون کشته عدو پیر و جوان و صغریها با یار یمان در صف پیکار شد اکنون ان یار خراسان نرود از بصری ها نادم ز گنه خسته و حیران شده چون حرّ در فکر تب توبه شده تا ز شریها ✅ @montazar