۲۶۷
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍
4⃣بخش چهارم
🔶️محبت شهید به خویشاوندان
💠 پدر شهید
سه ماهی از شهادت عباس میگذشت. یکی از همکاران شهید از منطقۀ تهرانپارس تهران تماس گرفت. گفت: «من بهاتفاق هفتاد نفر از دانشآموزهای بسیجی بهسمت مشهد میریم. دوست داریم نماز مغرب و عشا رو توی امامزاده علیاشرف(ع) کنار مزار شهید بخونیم و مختصر شامی که خود افراد آوردهاند، همونجا صرف کنیم.»
اول اذان مغرب در امامزاده علیاشرف(ع) بودم. نماز جماعت باشکوهی برپا شد. بعد از آن، بسیجیان دور مزار شهید حلقه زدند و ذکر مصیبتی داشتند. یکی از بسیجیان به من گفت: «ما سالهای قبل در مسجد بینراهی نماز میخوندیم، ولی بهبرکت خون شهید، توفیق شد که به این مکان مقدس بیاییم و قصد داریم سالهای بعد هم برای تجدید میثاق با شهید به اینجا بیاییم.»
بهش گفتم: «گروههای زیادی توی مسیر رفتن به مشهد مقدس و یا موقع برگشت سر مزار شهید اومدن.»
📗
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯