منتظران ظهور
ادامه قسمت ششم👇👇 حکیمه بی اختیار سر تکان می دهد؛ به پرسش و شاید هم تعجب و با صدایی که نجوا را می مان
ادامه قسمت ششم👇👇 نماز وتر را که می خواهد بخواند نرجس را مشاهده می کند. او نیز به نماز شب ایستاده است. وقتی نماز حکیمه به پایان می رسد، او در گوشه ای از اتاق به انتظار می نشیند، تا نرجس راز و نیاز با خدای خویش را تمام کند... دقایقی سپری می شود. ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ طلوع فجر نزدیک است ... حکیمه صدای امام عسکری(علیه السلام) را از اتاق خودش می شنود: -عمه جان! شک به دل راه مده؛ زیرا زمان موعود فرا رسیده است. حکیمه با شنیدن این کلام، شگفت زده روی به نرجس می گرداند: چهره همچون ماه او درهم کشیده و مضطرب می نمایاند. انگار، رنجی به او می رسد. حکیمه او را در آغوش کشیده و نام پروردگار را بر زبان می آورد و آن را چندین مرتبه تکرار می کند. -سوره قدر را برایش بخوان. این کلام امام عسکری(علیه السلام) می باشد که به بالین همسر خویش آمده و خطاب به حکیمه دارد. -انا انزَلناهُ فی لَیلَه القدر... شگفتا! اینجا چه خبر است؟! صدایی شنیده می شود.! آن کودک، نوزاد، مولودی که هنوز از رحم مادر بیرون نیامده است همراه حکیمه به خواندن سوره قدر مشغول است. اعجاز خداوندی یکبار دیگر خود را جلوه گر می سازد. این مولودی که می خواهد پا بر عرصه دنیا بگذارد همچون مسیح پیامبر از داخل شکم مادرش سخن پروردگار را بر زبان آورده است! باید منتظر بود اتاق خالی است نرجس محو شد غیبش زد و رفت! آغوش حکیمه که برای در میان گرفتن نوزاد گشوده مانده است همچنان باز باقی می ماند. با دست هایی که لرزه دارند و دلی که شوق و هراس را به یک اندازه در خود جای داده است، سرآسیمه و مبهوت از وقایع شگفت این شب برخاسته و شتابان به سوی اتاق امام عسکری می دود. می خواهد لب بگشاید و حرف بزند، اما توان ندارد. امام عسکری(علیه السلام) به یاری حکیمه آمده و می گوید: -عمه جان به اتاق نرجس بازگرد که او را در جای خود خواهدی دید. حکیمه بی درنگ چنین می کند. به اتاق که وارد می شود عطر بسیار مطبوعی در هوا موج می زند و نوری که همه جا را از روشنایی خویش لبریز ساخته است، چشم او را روشن می سازد. نرجس که غیبش زده بود اکنون بر بستر خود خوابیده است. ✨✨⚡️⚡️🌟🌟🌟⚡️⚡️✨✨✨ حکیمه از شوق می گرید. چه می بینم؟! چه نوزادی! آنقدر تازگی و شگفتی در این خانه هست که برای بیان آن، هر زبانی بسته می ماند تا نتواند سخن گوید. نوزاد رو به قبله دارد و با همان کلام که از درون رحم مادر از خود داشت، با پروردگار سخن می گوید: -اشهد ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له و... صبح شده است. خورشید، شب و تاریکی را در هم شکسته است. حکیمه از جای بر می خیزد تا کودک را به آغوش گیرد.... ⏪⏪⏪ ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو 🆔 @montazerane_zohour