او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت شانزدهم//حقه و دجله...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
جعفر بن محمد مدائنی از شیعیانی است که مورد اعتماد مردم می باشد. عده ای از شیعیان اموالی را که باید در اختیار امام زمان(عج) قرار دهند، نزد او می برند.
جعفر نیز آن اموال را برای محمدبن عثمان می برده است تا از این طریق آنها به امام زمان (عج) برسد.
آخرین باری که جعفر به حضور محمدبن عثمان می رسد، چهارصد دینار همراه دارد و طبق معمول خودش آن را در اختیار این نایب امام زمان(عج) قرار می دهد.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
محمدبن عثمان به او می گوید:
-آن را برای حسین بن روح ببر.
جعفر اندکی تامل کرده و سپس می پرسد:
چرا خودتان مانند همیشه آن را تحویل نمی گیرید؟!
محمدبن عثمان تبسم کرده و می گوید:
-برخیز! خدا به تو سلامتی دهد! این دینارها را به حسین بن روح تسلیم نما.
در چهره محمدبن عثمان نقشی نمودار شده است که جعفر را به اطاعت و فرمانبرداری می خواند.
جعفر از نزد او خارج شده و سوار مرکب خویش می شود.
تردید! شک و دو دلی!
آیا در این دینارها که با خود دارم، شبهه ای پدیدار گشته است که نایب امام آنها را نمی پذیرد!
شاید، خودم تقصیر داشته ام که مورد بی مهری قرار گرفته ام!
چه شده است؟!
چرا محمدبن عثمان با من چنین کرد؟!
شاید بهتر بود که از او می پرسیدم. بله بهتر بود که چنین می کردم...
جعفر تصمیم می گیرد تا اندک راه پیموده شده را بازگردد و با محمدبن عثمان یکبار دیگر روبرو شود.
🔹🔸🔹🔸🔹🔹🔹🔸🔹🔸🔸
وقتی در خانه محمدبن عثمان را به صدا در می آورد، کسی از پشت در می پرسد:
- کیستی؟
جعفر صاحب صدا را می شناسد و می داند که او خدمتگزار این خانه است؛ بنابراین می گوید:
-به آقایت بگو که جعفر هستم؛ جعفربن محمد مدائنی
خدمتگزاربه اجازه گرفتن از صاحب خانه می رود و لحظه ای بعد باز می گردد و در را می گشاید:
جعفر وارد اتاقی که مخصوص ملاقات با محمدبن عثمان است می شود و بدون آنکه سخنی بر زبان آورد، بر صاحب خانه چشم می دوزد:
محمدبن عثمان بر همان تختی که رنگ و رو رفته است نشسته و پاهایش بر خلاف دفعه قبل از تخت آویزان و روی زمین قرار دارد. نعلینی که او به پا دارد، کهنه و بسیار مندرس می باشد.
جعفر همچنان ساکت و خاموش مانده است که صدای محمد بن عثمان را می شنود:
-چرا برگشتی و آنچه را که به تو گفتم انجام ندادی؟
جعفر می گوید:
-در آنچه فرمودید، جسارت نورزیده ام؛ اما...
محمد بن عثمان کلام او را قطع می کند:
-برخیز خداوند تو را هدایت کند. من حسین بن روح را جای خود منصوب داشته ام.
جعفر بی اختیار می پرسد:
-آیا به امر امام او را جانشین خود ساخته اید؟!
کلام محمدبن عثمان قاطع و قوی می نمایاند:
-آنچنان است که می گویی.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
جعفر که خداحافظی کرده و به قصد خانه حسین بن روح به راه می افتد.
ابوالقاسم حسین به روح سومین نایب امام زمان می باشد که در خانه ای کوچک و محقر زندگی می کند. وقتی او جریان آن ملاقات را از زبان جعفر می شنود، بسیار مسرور شده و شکر پروردگار را به جای می آورد.
حسین بن روح یکی از ده نماینده ای است که از طرف محمدبن عثمان مامور ارتباط با مردم بغداد بوده است و اینک به فرمان امام زمان برگزیده می شود تا پس از محمدبن عثمان مقام نیابت امام را بر عهده گیرد.
این نایب امام زمان همچون آن دو نفر قبل از خودش گهگاه معجزات و شگفتی هایی از خویشتن ظاهر می سازد:
زنی به نزد او آمده و حقه ای همراه خویش دارد. برای آزمایش حسین بن روح و اینکه آیا او واقعا از جانب امام زمان نیابت دارد یا نه می پرسد:
-ای شیخ در نزد من چیست؟
حسین بن روح به او می گوید:
-آنچه را نزد خویش داری به رودخانه دجله بیفکن سپس به نزد ما باز آی تا خبر آن را به تو بدهم!
زن در پی اجرای فرمان او می رود.
وقتی بار دیگر به نزد حسین بن روح باز می گردد، حسین به خدمتگزار خویش می گوید: برو و آن حقّه را بیرون بیاور.
خدمتگزار به دنبال آن کار روانه می شود. دقایقی می گذرد و او باز می گردد در حالیکه حقه آن زن را با خود همراه دارد.
حسین بن روح به آن زن می گوید: این همان حقه است و آن را در دجله انداختی.
زن به تصدیق این سخن سرتکان می دهد.
حسین به روح می گوید:
درون حقه یک جفت خلخال طلا و حلقه بزرگی است که گوهری در آن است. علاوه بر اینها دو حلقه کوچک هم درون حقه است که در هر کدام یک جواهر قرار دارد.
دو انگشتر فیروزه و یک انگشتر عقیق نیز از چیزهای دیگر درون حقه می باشد.
وقتی در حقه را می گشایند، تمام چیزهایی که حسین بن روح برشمرده است درون حقه قرار دارد.
⏪⏪⏪ ادامه دارد...
برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی
➖➖➖➖➖➖➖
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
#کانال_منتظران_ظهور
@montazerane_zohour