سلام مولای من ، مهدی جان هر صبح در امتداد بیابان یتیمی ، رو به پاک ترین و آبی ترین نقطه ی مشرق انتظار می ایستم و به آفتاب طلایی و امیدبخشِ حضورتان ، سلام می دهم و با تک تک سلول هایم ، تشعشع گرمِ پاسختان را دریافت می کنم ... جان می گیرم ، سبز می شوم ، قد می کشم و دل به دریای زندگی می زنم ... ... و چه دلپذیر است این جان گرفتن ها در آستانِ روشنِ شما ...