فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- براۍلحظہ‌ای‌پاهایش‌ازحرکت‌ایستاد و زمزمه‌ای‌کہ‌چندلحظہ‌ پیش‌شروع‌کرده‌بود راقطع‌کرد... - صداۍجیغ و فریادِکمڪ‌خواستنِ‌یک‌زن‌بود کہ حالا‌بلندتربہ‌گوش‌می‌رسید . باگنگی‌سرش‌رابہ‌طرفِ‌ابتداوانتہـایِ‌خیابان‌چرخاند تا واقعی‌بودن‌صدا‌را‌با‌تصویر‌درک‌کند .⇩⇧.. - در خلوتیِ‌شهر و تاریکی‌این‌ساعت‌بعیدبود‌کسی ، .. بهتربودبگویدزنی‌بی‌عقلی‌کند و درخیابان‌باشد، دربعضی‌ازخیابان‌هاۍاین‌شهرروز‌هاهم‌نمی‌شد یک‌زن‌تنہـارفت‌و‌آمد‌کند‼️ 🕝🌃 حالا این ساعتِ شب ... 📓 | رمانی چاپ نشده ، ✍🏻 | از نویسنده‌ی مشهور نرجس شکوریان‌فرد :) 😍 ✨ ( تنها کانال رمان که مستقیما زیر نظر این نویسندست🤩) https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c