مروان و سایر بنی امیه که جزء دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله به خاک بسپارند. از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همینکه امام حسین علیه السلام بدن مبارک را به سوی مزار شریف حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد مروان که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَةِ وَ یُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ؛ عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است و بعد با جمله وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ؛ تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد. باید مراسم تشییع با شکوهی برگزار شود اما غربت را ببین میگویند فرزند نباید کنار پدر دفن شود ! کار به جایی رسید که دست به کمان بردند و تابوت جگر گوشه ی پیامبر را آماج تیر های کینه قرار دادند . به جای گلباران تابوت را تیرباران کردند .🖤😭