با هم وارد مغازه شدند زن چند مانتو را امتحان ڪرد... گاهے از اتاق پرو بیرون مےآمد و نظر شوهرش را میپرسید، گاهی هم از مرد فروشنده!!! اصلا اتاق پرو و حریم خصوصی برایش معنا نداشت...😔 شوهر زن عصبی به نظر میرسید ...😠 گویی متوجه نگاه هاے خیره مغازه دار و شاگرد مغازه به زنش شده بود و رگ غیرتش ڪمی جنبیده بود،هرچند دیر ... مرد فروشنده گهگاهے زیر چشمے اندام زن را زیر و رو میڪرد.. و گاهے به صورتـــ و آرایشش نگاهے میڪرد... در آخر چیزی مورد پسندشان واقع نشد و از مغازه خارج شدند... در حالی ڪه چشم مغازه دار همچنان به دنبال زن میدوید... بوی عطر زن هنوز توی مغازه بود...😓 و تصویر چهره، آرایش و اندامش هنوز توی ذهن مغازه دار ... شاید بعد از چند دقیقه بوی عطر از مغازه برود اما تصویر آن زن چطور؟🤔 ڪسی چه میداند شاید مرد مغازه دار... بماند !!! اصلا شاید او از همسر و خانواده اش دور باشد... شاید ازدواج نڪرده باشد.... شاید به هر دلیلی شرایط ازدواج نداشته باشد... شاید همسرش به اندازه آن زن جذاب نباشد... نمیدانم...😔 اما خوب میدانم این انصاف و عدالت نیست... ظلم ڪردن و بی رحمی است ـ... ظلم یڪ زن به زنی دیگر است... سرد شدن گرمای یڪ عشق و رابطه دو نفره و سرد شدن یڪ خانه است...😢 ظلم یڪ زن به ڪودڪان مرد فروشنده است ڪه دیگر بابای خوش قلب و دل پاڪی ندارند ڪه عاشق مادرشان بود... یا شاید... خیانت یڪ مرد به مردی دیگر...😔 اصلا ڪدامشان به آن یڪی خیانت ڪرده؟؟ مردی ڪه ناموس دیگری را با چشم هایش شخم زده و دزد ناموس دیگری شده؟ یا مردی ڪه ناموسش را عمومی ڪرده تا دل دیگران را ببرد،ڪدام یک؟🤔 اینها حق_الناس نیست؟؟؟ مگر حق الناس فقط جیب مردم را زدن است،اینجاست ڪه معنی این جمله ها را خوب میفهمم... چشمت را نگه دار تا دلت پاڪ و آرام بماند و حجاب را مهربانی معنا ڪن... مهربانی به خود و دیگران مهربانی به زنان و مردان جامعه ات!!