‌ ‌ ‌‌‌ ‌ السلام علیک یا اباالصااح المهدی ❤️ بسم رب المهدی ❤️❤️ سلام میخوام یه بخش از تحولم رو براتون تعریف کنم ❤️ تقریبا کلاس ششم بودم اون موقع گمراه بودم نمازم رو کلا کنار گذاشته بودم کلا با اهل و بیت خدا قهر کرده بودم یه شب رفتیم مسجد آقا ابوالفضل راستش حجابمم خیلی بد بود خیلی رعایت نمیکردم اون شب روضه ی امام حسین میخوندن و من اونقد توجه نداشتم شب وقتی اومدیم خونه و خوابیدم خواب دیدم بانوی بزرگ فاطمه الزهرا به خوابم اومدن یه جای خیلی قشنگ بود مثه بهشت صدای نهر از زیر درخت ها ولی من حجاب نداشتم و خواب دیدم که شال روی سر منو جلو کشید توی عالم خواب سه بار این خواب برام تکرار شد اولش توجه نکردم ولی بعد استخارع گرفتم و فعمیدم اون موقع بچه بودم درک نمیکردم ولی هنوز حجابم درست نبود خیلی اهمیت نمیدادم 😔 ولی نمازمو میخوندم و عشق به اهل بیت داشتم جدا ازاون قضیه تقریبا دوسال ونیم پیش من با ی دوست ناباب اشنا شدم وایشون اهل چت با نامحرم بودن و اصلا اهمیت نمیدادن منم تحت تاثیر این دوست این رفتار زشت رو انجام دادم 😔 ولی بعد توبه کردم و برگشتم اوایل آبان بود سال ۹۸ رفتیم حرم آقا امام رضا لحظه ای که میخواستم وارد حرم بشم بغض گلومو گرفته بود ما سه روز حرم موندیم ولی به خاطر مدرسه باید برمیگشتیم و بلیت برگشت نداشتیم شب مامانم گریه کرد گف یا علی البن موسی رضا زائرت اومده حرمت ولی نمیتونه برگرده خونمون روبروی گنبد آقا بود😭😭😭 شب خواب دیدم در عالم خواب که یه صف طولانی از مردم ایستادن و آقا عبای قهوه ای پوشیده ودونفر کنارش ایستادن نوبت ما شد رفتیم جلو مامانم شروع کرد به صحبت آقا دستش یه مداد و دفتر بود ماملنم گفت بلیط برگشت نداریم تیکش زد و گفت مشکلتون حل شد و دواقای که کنارش بودن اسممون رو خوندن و ردمون کردن و خواب دیدم نشستم توی حرم اقا بعد امام زمان انگار ظهور کردن وقتی از خواب بیدار شدم داشت اذان میگفت از شدت بغض خواب نرفتم😔😭😭 راستش من گناهای خودمو داشتم هنوز دلم میخواد بنویسم میترسم حوصلتون سربره بخونین😭 بعد از اون مادرم یه بیماری سخت گرفت و زندگیمون خیلی سخت شد مامانم کنارمون نبو باید شیمی درمان میشد و ماخونه دایی و خاله ومادربزرگ میموندیم روزای خیلی سختی داشتم فقد خدا میدونه کارم روز و شب گریه بود 😔یه شب انقدرم حالم بعد بود داشتم ذکر میگفتم و امام زمانو صدا میزدم بهش گقتم آقا دیدی شما به فکر شیعت نیستی چون گنه کارم چون ابرو ندارم جواب منو نمیدی گفتم دیگه نمیخوام صداتون بزنم چون شما منو دوست نداری 😭 همون شب خواب دیدم که دو مادرم چندنفر نشستن و یه آقای سبز پوشیدی توی خونمون ایستاده گفتم از خانوم کنار مامانم پرسیدم این آقا گیه گفت چجوری نمیشناسی ؟مهدی زهراست توی خواب گفتم وای من برای امام زمام یه چیزی گذاشته بودم تا رفتم بیارمش از خواب پریدم 😔😔❤️😭😭هیچ وقت یادم نمیره بعدش خیلی گریه کردم من بچه نماز خونی هستم ولی خیلی حجاب نداشتم و متاسفانه گناه بدی کردم و قسمم رو شکستم یه شب خواب دیدم رفتم کربلا 😭😭بعد یه راه طلایی بود دیدم امام علی دارن عبور میکنند میخواستم صداشون بزنم پشت سرشون انگار طلبه بودن حرکت میکردن ولی شالم افتاد و خجالت کشیدم 😔😔 و امام علی اصلا نگاهم نکرد و رد شد تقریبا بیست روز پیش داشتم کلیپ امام حسینو میدیدم میگفت آقا حلالم کن گنه کردم آقا حلالم کن شب خواب دیدم کنار ضریح آقا هستم میگم توروخدا من آرزومه دستم برسه بخوره به ضریح بعد خواب دیدم یکی رفت جلو من ا خودم گفتم آقا من یعنی از این بی آبروترم گنه کارترم ولی توی عالم خواب دستم رسید ب ضریح قشنگ ترین خوابی بود که دیدم چون ضریحو بوسیدم❤️❤️❤️❤️❤️😔 نمیخوام بگم خیلی آدم پاکی هستم نه ولی من خیلی گناه کردم خطا کردم اشتباه کردم اونقد زمین خوردم تا فهمیدم و پی بردم حالاهم عشق آقا امام زمان منو نجات داد (من قبلا پیام داده بودم همون دختره افسرده ای که آقا دستشو گرفت)😔❤️❤️❤️ مرسی که خوندین برای آرامش روانم دعا کنید❤️❤️ خدانگه دار یا حق🖐