سنجش کلام دست : بفرمائيد، صاحب اختياريد! پا: از على (ع ) نقل شده : آدمى در زير زبانش پوشيده شده است ، پس سخن خود را بسنج ، و آن را بر عقل و معرفت عرضه بدار، اگر براى خدا بود و در راه خدا، پس آن را بگو و اگر غير از اين است ، خاموشى و سكوت از آن بهتر است ، و بر جوارح عبادتى سبكتر از نظر مونه و برتر از نظر منزلت و بزرگتر از نظر قدر در نزد خدا، از كلام در رضا و خوشنودى خدا و براى خاطر او و پخش نعمتها و احسان هاى او در ميان بندگانش ، نيست ؛ آيا نمى بينى كه خداوند عزوجل در ما بين خود و پيمبرانش معنائى را قرار نداده كه كاشف باشد آن چه را كه بسوى آنها پنهان نموده از مكنونات علم و مخزونات وحيش جز كلام ، و همچنين ميان فرستاده ها و امت ها، با اين تصور ثابت شد كه سخن برترين وسيله و تكليف و پاكيزه ترين عبادت است . زبان : جدا عجب حديثى است كه برادرمان فرمودند. پا: آرى تمام احاديثى كه از معصومين (ع ) به ما مى رسد قابل دقت و ملاحظه و انسان ساز است . زبان : مقصود من اين است كه حديث شما تمامش به نفع بنده بود. پا: اولا مراعات شرائطى كه على (ع ) بيان فرموده بسيار كوبنده و مشكل است كه انسان بتواند سخنى كه مى گويد براى خدا و در راه خدا به زبان جارى سازد. بعلاوه ذيل روايت را هم در نظر بگيريد، بنده آن را تمام نكردم ، بعد مى فرمايد: و همچنين معصيتى تباه كننده تر بر بنده و تندتر از نظر عقوبت در نزد خدا، و سخت تر از نظر سرزنش ، و شتابان تر از نظر دلتنگى و به ستوه آمدن در نزد خلق ، از آن نيست و زبان مترجم نهاد و خبرنگار دل است و با آن آن چه در نهاد باطن است آشكار مى گردد، و بر آن ، خلق در روز قيامت حساب مى شوند، و سخن شرابى است كه عقلها را مست كرده تا آن زمان كه براى غير خدا باشد و چيزى براى حبس ابد سزاوارتر از زبان نيست . (89) اندامها: آفرين ، آفرين ! پا: اين روايت بسيار جالب ، آدمى را هوشيار كرده و انسان را بيدار مى سازد، آرى كلام الملوك ملوك الكلام سخن از على است ، على تربيت يافته دامان پيامبر آن مرد وحى واصطفاء، امامى كه فقط خدا و پيامبر او را مى شناسند و بغير آنها كسى او را نخواهد شناخت ، چنان كه سخنان او را هم كسى بطور كامل درك نخواهد كرد بنابراين ، ما مرد عمل آن نخواهيم بود و ريزه كاريهاى كلام او را در نظر نخواهيم آورد و ظرائف و لطائف گفتار آن بزرگ مرد جهان او ابر مرد تاريخ در مغز و فكر ما ترسيم نخواهد شد، انسانهائى همچون حسن و حسين مى خواهد كه شيرينى و شهد بيان و كلام او را چشيده و لذت بيان و كلام او را دريابد و چه بجا و بموقع است وصف و مدح ما در اين روز، ميلاد با سعادت آن بزرگ رهبر جهان است ؛ آن جانشين مخصوص خاتم الانبياء، فرزند پاك ابى طالب آن مرد ايمان و تقوى ، فخر خاندان هاشم ، نور چشم فاطمه بنت اسد (آن كه پيامبر او را بعنوان ما در بحساب آورد) امير مونان ، افتخار شيعيان ، بزرگ مردى كه هر چه داريم از او داشته و جز از راه او بشر بعلوم را نخواهد يافت ، باب مدينه علم پيغمبر آن كه گوشتش گوشت او، و وجودش وجود پيامبر، روح و جانش روح و روان فخر بشر است ، مجسمه علم و تقوى ، كانون شهامت و عبادت . معدن رحم و مروت ، مركز اخلاق و سعادت ، چشمه قدرت و شجاعت ، منبع فيض و كرامت ، خزينه جود و سخاوت ، اديبى كه تمام ادباى دنيا در برابر علم صرف و نحو معانى بيانش ، زانو به زمين زده ، عالمى كه تمام محققين و فلاسفه و مجتهدين جهان از روز نخست تا قيامت در كنار جوى درياى متلاطم علمش بهره مند گشته و بجز قطره اى از آن نچشيده و هنوز نتوانسته بهره كامل علم الهى او را دريابد، شجاعى كه قهرمانان و دليران روزگار را به حيرت انداخته و هنوز قدرت و درك قوت و زور او را به دست نياورده كه چگونه جنگ كرده و با چه نحو دشمن را به زانو در آورده و لشكر كفر را شكست مى داده رحم دلى كه هنوز در فكر هيچ رحم دلى خطور نكرده ، و نتوانسته معناى بيدارى شب على را بفهمد كه چگونه به يتيمان و بيوه زنان با كيسه نان و خرما و غير آن در دل شب سر كشى نموده ، عابدى كه هنوز بشر نتوانسته هضم كند على به چه نحو عبادت مى كرده ، و رابطه اش با خدا چگونه برقرار بوده ، بكلى علاقه جسمى و روحى را از ما سواى او بريده كه اگر پيكان از پاى مباركش بيرون كشند، سوگند ياد كند كه نفهميده ، اما در مسير خدا بودنش آنقدر دقيق بوده كه در ميان نماز سائلى سوال مى كند، انگشتر خود را در حال ركوع به او مى بخشد كه در حقش آيه نازل مى شود و صدها صفات ديگر كه بشر از درك آن عاجز و از فهم آن ناتوان و بدون مبالغه بايد اعتراف كرد ما عرفناك حق معرفتك عجز الواصفون عن صفتك امامى كه دشمن او را بى اختيار مى ستايد و كتاب خود را بنام او نامگذارى مى كند و بولس سلامه مسيحى در حقش چنين مى گويد: