فردا دم دمای ظهر بود که گوشیمو روشن کردم. یکی دو ساعتی گذشته بود که برام sms اومد عرشیا بود😳 -اینقدر از من بدت میاد که حتی نیومدی که اگر خواستم بمیرم برای بار اخر ببینیم؟؟ پس زنده بود!! خوب شد دیشب نرفتم... وگرنه مجبور میشدم بازم بهش قول بدم که دوباره خودکشی نکنه😒 جوابشو ندادم، نیم ساعت بعد شروع کرد به زنگ زدن... بار پنجم ،شیشم بود که گوشی رو برداشتم. -الو -سلام ترنم خانوم! حالا دیگه اینقدر ازم بدت میاد که... -یه بار اینو گفتی😒 -اها!! پس پیاممو خوندی و جواب ندادی! گفتم شاید به دستت نرسیده😏 -اره،رسید،خوندم،جواب ندادم -ترنم خجالت بکش! خاک بر سرت که معنی عشقو نمیدونی! -عشق؟؟ هه... کجای این رابطه اسمش عشقه!!😒 -دیشب داشتم میمردم ترنم! هنوزم حالم خوش نیست! نمیخوای بیای دیدنم؟؟ -عرشیا دیروزم گفتم! دلم نمیخواد ریختتو ببینم😠 -ترنمم من دوستت دارم... -اه بس کن! دیگه بهم زنگ نزن!! -همین؟؟ حرف آخرته؟؟ -اره! -باشه، پس پاشو بیا واسه تسویه حساب!! -چی؟؟ تسویه حساب چی اونوقت؟؟😳 -خرجایی که برات کردم... عشقی که به پات گذاشتم... اینهمه بلا که سرم آوردی... مگه من گفتم خرج کنی؟؟ شماره کارت بفرست پس بدم هرچی خرج کردی😏 منو از چی میترسونی؟؟؟ -هه... نخیر،ما با پول تسویه نمیکنیم😉 -منظورت چیه؟؟😡 -خودت منظورمو خوب میدونی... -خفه شو عرشیا... بی شرف😡 -چرا عصبانی میشی خوشگلم؟؟😂 تا فردا همین ساعت وقت داری پاشی بیای وگرنه متاسفانه اتفاقات خوبی نمیفته... -خیلی بی غیرتی عرشیا😡 -به نفعته که پاشی بیای ترنم... -منظورتو نمیفهمم... -عکسایی که ازت دارم رو یادته؟؟😏 شنیدم بابات خیلی رو آبروش حساسه😌😉 اگه میخوای فردا عکسای دخترشو کنار یه پسر تو گوشی همکارا و دوستاش نبینه.... تا فردا ظهر وقت داری بیای پیشم🤪😉 بای بای👋