🛑 شوخی آیت الله نجفی مرعشی (ره) با آیت الله شیخ حسین لنکرانی (ره) 💥 در گرماگرمِ تشییع جنازه گفتم: او صیغه حضرت نوح بوده! ✍ استاد علی ابوالحسنی (منذر)🔻 1⃣ آیت الله شیخ حسین لنکرانی، صمیمیّت خاصی با آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) داشت. حاج شیخ حسین فرزندی نداشت و جدای از حُبِّ مادر و فرزندی که همه دارند، به علت مجرد زیستن، عملاً با مادرش می زیست و این نیز بر علقه و مهر شدید او به مادر می‌افزود. این بود که ارتحال مادر برای او فاجعه ای بسیار سنگین تلقّی می شد. مرگ مادر لنكراني در 1347 شمسي رخ داد، و در اين زمان، وي حدود 90 و اند سال سن داشت و فرزندش حاج شيخ حسين هم در آستانۀ ورود به 80 سالگي بود. به هر روي پيكرِ مادر را به قم بردند و گرد حرم مطهر حضرت معصومه (عليها السلام) طواف دادند و به خاك سپردند. 2⃣ حال بشنويد داستان شوخي آقا نجفي با حاج شيخ حسين لنكراني را كه در گرماگرم ِ تشييع جنازۀ مادر ايشان رخ داده است: آية الله نجفي مرعشي فرمود: جنازة مادر آقاي لنكراني را از تهران به قم منتقل ساخته، سر پُل آهنچي (واقع در كنار حرم) از ماشين پياده كرده و به سمت حرم مي بردند. روي پل آهنچي، به اتفاق آقاي لنكراني و دوستان ايشان به سمت حرم مي رفتيم. آقاي لنكراني، با آن سنّ بسيار بالاي خود و مادرش، بي‌تابي ميكرد و مدام ناله و ضجّه ميزد كه: «مادر... تو رفتي و من يتيم شدم. مادر... حالا چه وقتِ رفتن بود؟ چرا مرا تنها گذاشتي؟ و...». 3⃣ من ديدم ول نمي كند، درِ گوشش گفتم: «قبول داري كه مرگْ حق است و همگي بايد يك روز از اين دنيا برويم، و الا جا براي زيستن تنگ ميشود و اصلاً نميشود در دنيا زندگي كرد؟». گفت: «بله، مرگ حق است و رفتن از دار دنيا سرنوشت محتوم همۀ ماست». گفتم: «خُب، انصاف بده، حالا كه قرار است حضرت عزرائيل سراغ آدمها بيايد، خوب است سراغ پير و پاتال‌هايي مثل من و تو كه عمرمان را در اين دنيا كرده ايم و سنّ زيادي ازمان گذشته بيايد، يا جانِ پسران و دختران جواني را كه دمِ بخت اند و كامي از جهان نبرده اند، بگيرد؟!» گفت: «معلوم است، بايد سراغ پيرمردها و پيرزنهايي چون ما بيايد». گفتم: پس بابا، بس كن! چقدر هي ناله مي كني و مي گي يتيم شدم و، چه شدم و، مادرم، حالا وقت رفتن تو نبود و اينها...؟! بابا، مادر تو صيغة حضرت نوح بوده! و ديگر پيمانه اش پر شده بود و لامحاله بايد مي رفت...! [توجه داشته باشید که پدر آقای لنکرانی "حاج شیخ علی"، دو همسر داشته و گویا همان همسری که شیخ حسین او را مادر صدا می‌زده، تا مدتها در عقد موقت پدرشان قرار داشت. لطافت مزاح آقای مرعشی در این است که به همین ماجرا گریز می‌زده است] 4⃣ سخن مرحوم آقا نجفي در اينجا به پايان رسيد و ديگر چيزي بر آن نيفزود. اما از برخي دوستان آقاي لنكراني شنيدم كه مي گفتند: مرحوم لنكراني، پس از شوخي آقا نجفي خنده اش گرفته و به ايشان گفته بود: شما هم بس كن! ميخواهي با اين شوخيها، من جلوي مردم بخندم و آن وقت آنها بگويند: ببينيد، آقاي لنكراني در مرگ مادرش، از شدت اندوه، عقلش را از دست داده است و دارد مي خندد؟! 📙 ر: کتاب ذوق لطیف ایرانی ج3 «خاطرات خوشمزه»، اثر مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر)، ص 260 - 262. ╭────────────╮ 🆔 کانال اسرار تاریخ http://eitaa.com/monzer_ir ╰────────────╯