وسوسه در دعای کمیل!
در خاطرات آیتالله اراکی آمده است:
«شیخ محمد حسن امرآبادی که از معاصرین حاج شیخ عبدالکریم بود، روزی به من گفت:
من در هر شب جمعه دعای کمیل میخواندم یک شب به این جمله که رسیدم:
هب لی صبرت علی حر نارک فکیف اصبر علی فراقک.
به خود گفتم: آیا واقعا من با خدا اینگونه هستم؟! من با خدا اینقدر ارتباط محکمی دارم که فراق خدا از آن آتش سوزان برای من سخت تر است؟ این وسوسه مرا بیچاره کرد، تااینکه برای حل مشکل به محضر آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی رفتم و گفتم:
آقا، این اندیشه به ذهنم خطور کرده و مرا از خواندن دعای کمیل باز میدارد و شدیدا در رنج و عذابم!
جناب آخوند ناراحت شده و با کمال قاطعیت به من گفت:
نه، نه، این کار را نکن! این خیال از شیطان بوده، خواسته ترا منصرف کند. مبادا خواندن دعای کمیل را ترک کنی! و بشدت اوقاتش تلخ شد و گفت:
«بخوان! بخوان! تو با این خیالات چکار داری، دعایت را بخوان، هرکسی به اندازه خودش.»