نام داستان : دعای سلامتی
آی قصه قصه قصه. نون و پنیر و پسته
یه قصه بی غصه
هر کی دوست داره این قصه قشنگ رو گوش کنه ، بلند بگه یا مهدی 🌺💖
زنبور دانا 🐝در حال پرواز بود تا یه قصه شیرین پیدا کنه ویزززززززز
زنبور دانا🐝 همینطور که پرواز میکرد
یه دفعه احساس کرد یه قطره آب افتاد رو صورتش .
زنبور🐝سرش رو بالا کرد و دید که آسمون ابری شده و داره نم نم بارون میاد .
زنبور ما 🐝رفت زیر یه برگ درخت نشست .
همینطور که مشغول خشک کردن صورتش بود صدای درخت ها و سبزه ها و حیوون های جنگل رو شنید که از اومدن بارون خوشحالی می کردند
اما زنبور ما 🐝خوشحال نبود چون بالهاش خیس میشد و نمیتونس پرواز کنه .
در همین موقع یه نفر گفت :سلام زنبور دانا
زنبور🐝اطرافش رو نگاه کرد و دید که چند تا قطره بارون دارن با خوشحالی نگاش میکنن . چیک چیک
قطره بارون گفت : زنبور دانا همه جنگل از اومدن من خوشحالن تو چرا ناراحتی ؟؟
زنبور دانا 🐝گفت : آخه وقتی تو میباری من نمیتونم پرواز کنم .میشه دیگه نباری ؟
بارون خندید و گفت : اگه من نباشم ، اگه من نبارم تمام درخت ها و گل ها خشک میشن . تمام آدما و حیون ها از تشنگی میمیرن.
زنبور دانا🐝با تعجب گفت : واقعا ؟؟ یعنی تموم دنیا از بین میره ؟
قطره های بارون گفتند :آره
برای همینه که همه حیوون های جنگل خوش حال اند .
زنبور دانا 🐝گفت :حتما اونا همیشه دعا می کنند تا خدای مهربون بارون بفرسته .
بارون گفت :آره . اما غیر از اونا یک آقای مهربون هم همیشه دعا میکنه تا خدای مهربون بارون رو به موقع به زمین بفرسته .
زنبور دانا 🐝🙄با تعجب گفت : راستی این آقای مهربون کیه ؟
بارون گفت :اون آقای مهربون امام زمان هست
مهربون ترین بنده خدا که همه آدما و حتی حیوون ها رو هم دوست داره و به فکرشون هست .
هر نعمتی که به ما میرسه بخاطر وجود امام زمان هست .
زبور دانا 🐝گفت : واای چه آقای مهربونی 😊
بارون گفت : آره زنبور کوچولو بخاطر همین هست که تمام آدمهای خوب هم برای امام زمان و سلامتی ایشون و نزدیک شدن ظهور امام زمان دعا می کنند .
زنبور دانا 🐝گفت : آره بارون مهربون
پس ما هم باید برای سلامتی امام مهربونمون دعا کنیم
زنبور دانا 🐝خوشحال و خندان با بارون خداحافظی کرد و رفت تا این قصه زیبا رو برای دوستانش تعریف کنه .
بارون هم خوشحال بود که دیگه زنبور کوچولو از اومدن بارون ناراحت نبود .
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
برگرفته از کتاب معارف مهدویت
ویژه مربیان .💐🌹
@morabikodak5159