✅💠
مادرش مسافر بهشت بود
🍀قریش و خاصه، بنی هاشم، مدتها بود که در انتظار آمدن مولودی مبارک بودند.
آمنه برای عبد المطلب عزیزو گرامی بود. تا آن زمان، رعنایی و زیبایی عبدالله، خاطره یوسف پیامبر را در اذهان تداعی می کرد. قسمت عبدالله نبود تا دردانه هستی را ببیند و او را درآغوش مهربانش بگیرد.پس، به خواست خالق، به او پیوست.
کودک، یتیم بود که پا به این خاکدان نهاد. مادر اما، بی شیر بود و گرسنگی این مولود مبارک، آشفته اش کرده بود. پس کودک را به ثوبیه، دایه اول کودک سپرد ، ولی کودک مشکل پسند، اورا نپذیرفت .پس به ناچار، حلیمه را یافتند. زنی پاکدامن و صحرا نشین
و محمد کوچک، حلیمه را باور کرد و چند سالی تحت تربیت و تغذیه حلیمه بود.
مسافر عاشق، بیش از این دوری شوهرش را تاب نیاورد و محمد یتیم را ، یتیم تر کرد.
خداوند اما برای این یتیم برگزیده، برنامه ها داشت.
سال ها گذشت و محمد به خانه عموی بزرگوارش ابوطالب راه یافت، به جهت فقر و تنهایی.
و ابوطالب هم در رشد و شخصیت او همت تمام گمارد. این در حالی بود که فقر ، بر خانه آن بزرگوار هم سایه سنگینی گسترده بود.
بعدها ، محمد ، پسر عمویش، علی را به خانه خود خواند و این دو جواهر گیتی، قراری ناگسستنی مابین خود، برقرار کردند.جزیره العرب، آبستن حوادثی بود که می بایست سال ها بخاطرش صبر پیشه می کرد.
☀️ بزرگترین حادثه ای که چشم جهانیان را روشن کرد، بعثت باشکوه آن یگانه عالم بود.
یتیم مکه، آخرین رسول توحیدی آسمانی شد.
✨ برخالقش و بر وجود پاک و نازنینش صلوات.🌺
✍ به قلم :محمد رحیمی
#داستانک
#مناسبتی
@taaghcheh