#قسمت_پنجم
#حق_کشی
یکی از خانم ها که تو جریان زینبیه نقش کم رنگی داشت از ما درخواست کرد تا اجازه بدیم
بعد از خاکسپاری کنار مادربزرگمبمونه. ما هم به خاطر مهمون هایی که داشتیم مجبور شدیم قبول کنیم و همهمون از سر خاک بریم.
برای فاتحه خوانی پیش پدربزرگم رفتم و موقع برگشت دیدم اون زن روی قبر مادربزرگم خوابیده و ذجه میزنه تا حلالیت بگیره. چه خوب میشد که ما قبل از مردنکسی اینکار رو بکنیم.
خیلی ها بعدش درخواست حلالیت دادن ولی مادربزرگم به من گفته بود هیچ کدومشون رو نمیبخشم
حس نژادپرستانه رو از خودتون دور کنید.ما همه بندگان خدا هسایم. سفید و سیاه و زرد و سرخ پیش چشم خدا یکیه.
آذری و فارس و لر و کرد و ... برای خدا فرقی نداره.
بنده باشیم و بندگی کنیم
اما اون زنی که مسبب اینکار شد. ۱۲ تا فزند داشت که ۸ تاشون دختر بودن و چهار تاشون پسر از بین این ۱۲ بچه فقط یکی از پسرهاش راه مستقیمرو انتخاب کرد و بقیهی بچه هاش باعث ابروش شدن. همون یه پسرش هم حس قدرت طلبانهش رو حفظ کرده و با همون دیدگاه نژاد پرستانهی مادرش تو مسجد محل فعالیت میکنه.
تمانشون به روز گار بدی نشستن و پشیمون شدن اما چه فایده؟
کلی زنی که از کنار زینبیه زندگیشون رو روبراه کرده بودن به مشکل برخوردن.
کلی نونهال که اونجا آموزش قرآن میدین رها شدن
بسیج و فعالیت هاش هم کمرنگ شد.
مادر شهید انقدر دلش گرفت که زمینی رو با پول خودش برای پایگاه خرید تا اونجا فعالیت کنن. اما هیچ وقت بسیج محل نتونست به اون اوج برگرده.
با این امید که خدا تمام مسببانش رو تنبیه میکنه هم اون دنیا هم اون دنیا چشم به عدالت خدا دوختیم.
#مـسـتـ