به این فکر می‌کردم که چرا کسانی که بعد از انقلاب اسلامی، با رسیدن یا وصل شدن به ارکان قدرت این نظام، به ثروت‌های کلان و زندگی‌های اشرافی رسیدند، همه جزو مخالفین انقلابند؛ چه خودشان و چه هایشان (تا جایی که من می‌بینم)، یعنی یا با اصل انقلاب مخالفت آشکار می‌کنند یا با اصول اساسی آن، و نه تنها خودشان را در مقام دفاع از اصل نظام نمی‌گذارند، بلکه خود را اپوزوسیون نشان ‌می‌دهند حتی اگر در بالاترین مسئولیت‌ها باشند! خراب‌کاری‌ها و فسادهای شخصی‌شان را به جایگاه حقوقی نظام نسبت می‌دهند و میدان‌دار فتنه‌های ضد نظام و پرچم‌داران رفراندوم اصل نظام هستند. اما طرفداران انقلاب معمولا از مردم مستضعف یا مسئولانی هستند که کیسه‌ای برای خودشان ندوخته‌اند. این درحالی است که عضو یک حزب، نه تنها مدافع سرسخت آن حزبه، بلکه به ناحق خطاهای حزب خودش را هم توجیه می‌کنه! یکی از دلایلی که به نظرم رسید اینه که حقیقت ، حق‌مدار و مدافع مستضعفانه و با کسب قدرت و ثروت نامشروع مخالفه، یعنی کسانی که به ثروت‌های بادآورده رسیدند، خودشان هم می‌دانند که این ثروت کثیف را مدیون انقلاب نیستند، بلکه با تخلف و سوء استفاده به اینجا رسیده‌اند، و هر لحظه ممکنه نظام اسلامی همه‌ی آنچه به ناحق کسب کرده را از حلقومش درآورد و مجازاتش کند؛ لذا مخالف اصل این انقلاب عدالت‌خواه و حق‌مدار است و می‌خواهد که این نظام فروبپاشد تا قدرت و ثروت نامشروع خود را در یک نظام مبتنی بر قدرت و ثروت، تثبیت کند. اما در نظام‌های مادی و احزاب، نزدیکان آن‌ها به‌طور طبیعی از مواهب گسترده‌ی مادی آن بهره‌مند هستند، و به عکس نظام اسلامی، با از بین رفتن آن، آن مواهب را هم از دست خواهند داد. هم این حقیقت را درک کرده‌اند، لذا امثال سردار دلها و شهدای ما، به همین خاطر خود را فدای این حقیقت می‌کنند. eitaa.com/mosabereh