جمعه ها شعرِ من انگار تو را می خواند قلم و کاغذ و خودکار تو را می خواند چشم، با اینکه شده خیره به راهت اما پلک، تا می زند هر بار تو را می خواند جمعه ها حس عجیبی ست میان من و دل دل آواره به تکرار تو را می خواند هر زمان رفت دلم در پی زیبایی و زَر چشم چون می کند انکار تو را می خواند هر زمان از غم تو تکیه به دیوار زدم باز دیدم در و دیوار تو را می خواند باز هم جمعه و صد حرف به دل مانده و من شعر با حالت اقرار تو را می خواند https://eitaa.com/mosaferanekhak