هوالوکیل با سلام خدمت همسایگان عزیز مطالب زیر فقط شرح واقعه اتفاق افتاده است و نظرات خودم را شاید بعدها نوشتم. صبح دوشنبه به همراه پدرخانمم برای دفاع از اتهام نشر اکاذیب به شعبه ۶ دادسرای عمومی رفتم و از خودم دفاع کردم و پدرخانمم هم وثیقه ۳۰ میلیون تومانی گذاشته و تقریباً ساعت ۱۱ از دادسرای عمومی بیرون آمدیم. تقریباً ساعت ۱۲ ظهر خواستم نماز ظهرم را اقامه کنم که از دفتر شعبه ۶ دادسرای عمومی با بنده تماس گرفتند و گفتند که یک امضاء اشتباه شده و باید برگردید ، به طرف گفتم: آقا کار دارم به خاطر یک امضاء اینهمه راه را بیایم؟ نمیشود فردا بیایم؟ گفت: بگذار بپرسم: از دادیار پرسید و گفت: نه همین الان باید بیایی. نماز ظهرم را خواندم و سریع رفتم که زود برگردم. وقتی رسیدم به کارمند شعبه ۶ دادسرای عمومی گفتم: پرونده را بدهید تا امضاء کنم و بروم. دوباره به دروغ گفت: پرونده را باید از اتاق بغلی بیاورم و.... بعد از حدود یک ربع ساعت ، یک جوان برومند و تنومند ، دستبند به دست وارد اتاق شد و گفت ، متهم کجاست ، دیدم من را به او نشان دادند ، طرف آمد دستبند بزند ، به او گفتم: اولاً حُکمت را نشانم بده و در ثانی شما باید با حفاظت اطلاعات رده ی خدمتیم تماس بگیری و بنده تنها لطفی که میکنم همینجا مینشینم تا هماهنگ کنی و حکم را نیز بیاوری. بعد رو به طرف کارمند شعبه ۶ گفتم: دروغ جزء گناهان کبیره است و شما کار حرامی انجام داده ای و .... ، طرف برگشت رو به من و گفت ما دستور دادستان را اجرا کرده ایم....!!! بعد گفتم: اجازه دارم تماس تلفنی بگیرم ، گفت هر چه رئیس(دادیار) بگوید ، او نیز گفت هر چه معاون دادستان بگوید و.... خلاصه بعد از نزدیک یک ساعت معطلی ، به جای حکم جلب بنده ، یک نامه ای را آوردند به من نشان دادند که دادستان به رئیس حفاظت اطلاعات زده و از او خواسته بود ، یک سری اقدامات را درباره ی بنده انجام دهد و .... مجدد آن جوانِ برومند و تنومند آمد که دستبند بزند که بنده به او گفتم بنده به هیچ وجه اجازه نخواهم داد به من دستبند بزنی و او قبول کرد بدون زدن دستبند مرا به بازداشتگاه منتقل کند. و بنده نزدیک یک ساعت در بازداشتگاه در کنار متهمان دیگر بودم تا به قول معروف بچه های بالا آمدند و برای تحقیقات و مصاحبه مرا بردند ....(نماز عصرم را در بین مصاحبه ضابط دادسرا ، خواندم) تقریباً پس از پایان مصاحبه ، در ساعت ۱۷ ، ضابط دادسرا با دادستان ، تلفنی صحبت و کسب تکلیف کرد. ضابط به من گفت: آقای دادستان گفته اند اگر تعهد میدهی که کانال هوالوکیل را حذف و تعطیل کنی و .... بگذارم بروی و إلا گوشی تلفن همراهت را توقیف کرده و صورتجلسه نمایم. به او گفتم: همین الان با دادستان تماس بگیر و به او بگو ، نه تنها کانالِ هوالوکیل را حذف نمیکنم که اتفاقات صورت گرفته و برخوردهای انجام شده صبح در دادسرای عمومی را نیز در کانال بارگذاری خواهم کرد و اگر گوشی را نیز از بنده بگیری ، مطالب را بر روی کارتن مقوایی نوشته و در ورودی شهرک بالای سَرَم خواهم گرفت و اگر نمیخواهد این کار را انجام دهم ، همین حالا دستورِ بازداشتِ مرا صادر کند و..... که ظاهراً دادستان گفته بودند که گوشی تلفنم را تحویلم دهند و مرا آزاد کنند و.... و بنده فعلاً تا موقع رأی دادگاه سکوت نموده و صبر خواهم کرد.... اللهم وفقنا لما تحب و ترضی ارتباط با مدیر کانال: @S_hadi9