⭕️ جلال آل احمد: خمینی جگر دارد این هوا! ◀️ [با جلال] رفتیم قم. سر یک‌کوچه‌ نگه داشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک ‌دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری می روی؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم می روم پیش خمینی!» -بعد از ۱۵ خرداد بود؟ بله توی آن اوضاع! گفتیم «آنجا چرا؟» گفت: «بعداً می گویم». خلاصه توی ماشین منتطر ماندیم. بعد از چند دقیقه ای آل احمد آمد. دیدیم یک کتابش را اینطرفی پرت کرد، یکی را آن طرفی. گفتیم: «پس چه شد؟» فریاد زد: «آی! خمینی جگر دارد این هوا!» دستش را به اندازه یک هندوانه باز کرد و : « مصدق جگر دارد این قدر!» و به اندازه یک ارزن را نشان داد... 🔸 [جلال] تعریف کرد که رفتم در زدم و یک نفر در را باز کرد. گفتم به آقا (امام خمینی) بگویید جلال آل احمد، نویسنده فلان و بهمان آمده. آقا می‌گوید: بگویید بیاید داخل. رفتم و دیدم آقا متین و موقر نشسته. ژست گرفتم و می‌خواستم کتاب‌ها را بدهم به آقا. اول کتاب‌ها هم غلیظ نوشته بودم: «تقدیم می‌شود به ...». آقا گوشه پتوی زیر پایش را می‌زند عقب و هر دوتا را بیرون می‌آورد! جلال می‌گوید: «نمی‌دانستم شما این خزعبلات را هم می‌خوانید.» جلال خیال کرده بود خیلی ختم است. آقا در سکوت به جلال حالی می‌کند که: «اگر خزعبلات است، چرا دو تا را زدی زیر بغلت و با خودت آوردی؟ تو می‌خواهی روشنفکر بازی برای من دربیاوری؟» 📕کتاب‌ماه فرهنگی تاریخی | شماره سوم؛ شهریور، مهر و آبان‌ماه ۱۳۸۷ گفت و گو با محمود گلابدره‌ای موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران صفحه ۷۴. 🎬 @Mostazafin_TV