غرق گشت و گزار بی حاصل بودم، از این کانال به آن کانال، بی هیچ بهانه ای دلم خانه داری خواست. گوشی را پرت کردم و به دور و برم نگاه کردم، حوصله اش را نداشتم اما میدانستم شاید بعد ها از این هوس ها نکنم. پارچه ی حوله ای گلدارِ نمدار به دست افتادم به جانِ خانه... بعد هم با جاروبرقی شانه ای زدم به زلفِ پریشانِ فرش های خانه... پرده را کنار زدم، کولر را خاموش کردم، چای را با عطر گلاب خاتون جا دادم در استکان کمر باریک و نشستم کنار دخترکم که خوابیده بود. نگاهی به دور و برم انداختم، نور خوشید که بوی عصر میداد افتاده بود روی گل های قالی، گرد زمان هم از همه چیز پاک شده بود. من بودم و خانه ای که پر از حضور زن بود. از تمیزی آینه ها گرفته تا کوسن های مرتب شده... بیخیال مزه ی چای میشوم، میگذارمش کنار و دراز میکشم کنار دخترم، دستهایش را میگیرم میکشمش سمت دنیایم، حالا هوس خیالبافی کرده ام... @motaharevafi77