برادر جان کجایی؟
این زینبِ توست که اکنون متحیر مانده با این همه مصیبت...
از کدامش بگویم؛
از پیکر پارهپاره حسین و سم اسبان؟!
از انگشت بریده و پیکر بیپیراهن؟
از خیمههای سوخته؟
از گوشهای پاره و خونین؟
از کودکان هراسان و آواره در بیابان؟
از شیون زنان و نالههای رباب و سکینه و رقیه؟
همه این مصائب به یک طرف ...
اما چه سنگین بود؛ دست نامحرم حرامیان ...
کجایی علمدارم؟ کجایی عباسم؟
کجایی که زینب تو به اسارت رفت...