⭕
سیاستمدار شوقانگیز:
جذبههای اجتماعیِ جلیلی
[یکم]. «سیاستِ اندیشیده». او بهناگهان تصمیم نگرفته که به صحنه بیاید، بلکه یک دهه است که خود را برای چنین موقعیّتی، آماده کرده است؛ بهطوریکه در طول این سالها، توانسته یک برنامۀ «محاسبهشده» و «عالمانه» بنویسید و با مواجهات و تقابلات، آن را «پختهتر» و «وزینتر» سازد. بنابراین، وعدههایش خام و سطحی و عجولانه نیستند و مصرف انتخاباتی ندارند. کسانی بهجای «برنامههای پخته»، «وعدههای خام» میدهند تا هیجان و احساس برانگیزند و برای خویش، رأیسازی کنند؛ اما او دربارۀ تکتک جملههایش، فکر کرده و در طول زمان به این نتایج دست یافته است. او اهل قمار سیاسی نیست و نمیخواهد بخت خویش را بیازماید، بلکه در ذهن خویش، راهی که باید رفت را بارها رفته و امکانها و امتناعها را شناخته و در برنامۀ خود دیده است.
[دوّم]. «سیاستِ تجربهشده». او در عالَم نظر، محدود نمانده، بلکه برنامههایش را به فضای «اجرا» و «تحقّق»، ارائه کرده و واکنشها و پیامدها را شناخته است. او نه یکباره، بلکه تکهتکههای برنامههایش را در قالبهای موردی و بخشی، عرضه کرده و برنامه را به «محک تجربه» و «پهنۀ میدان» رسانده است. ازاینرو، او از آرزوهای بیگانه با «واقعیّت» و «عینیّت» سخن نمیگوید. کارنامۀ او، همین «تکههای آزموده» و «قطعههای تجربهشده» است که کامیاب نیز بودهاند. او پیش از میدان واقعی، در میدانی کوچکتر به حرکت درآمده است.
[سوّم]. «سیاستِ مردمسالارانه». او از فرصتها و امکانهایی سخن میگوید که یکی از مهمترینشان، «مردم» هستند. وی به نظریۀ «مردمسالاری دینی»، باور دارد و میخواهد مردمسالاری پساانتخاباتی را تحقق ببخشد. او نمیخواهد بهتنهایی از موانع عبور کند، بلکه چنین امری را میسّر نمیشمارد. میخواهد خودِ جامعه را به حرکت وادارد و دولت را به «زمینهساز تجلّیِ ارادۀ جمعی» تبدیل کند. سیاست او، «اجتماعی» و «از پایین» است، نه آمرانه و برآمده از محافل بسته. اینکه او زیست مردمی دارد و آمیخته و پیوستۀ با مردم است، نشانگر همین حقیقت است که میخواهد مردمسالاری دینی را بسط بدهد و جامعه را فعّال نماید.
[چهارم]. «سیاستِ اخلاقی». آنچه که در نگاه نخست به وی، حس مخاطب را برمیانگیزد، «صداقت» و «راستی» و «بیپیرایگی» وی است. او دروغ نمیگوید و با خدعه و فریب، کار خویش را پیش نمیبرد. همان مینماید و میگوید که هست. سیاست را برای اخلاق میخواهد و نه اخلاق را برای سیاست. در سیاستورزی او، حاجت به نیّتخوانی و مشاهدۀ پشتصحنه نیست؛ چون او چندلایه نیست و نمیخواهد در برابر مردم، گندمنمایی و جوفروشی کند.
[پنجم]. «سیاستِ انقلابی». او به نظریۀ «نظام انقلابی»، باور دارد و از «انقلاب»، به «نظام» یا «اصلاح» عبور نکرده و دچار تقلیلگرایی و استحاله و ارتجاع نشده است. میخواهد حاکمیّت و جامعه را به سرچشمههای اصیل انقلابی بازگرداند و غبارهای غفلت از صورت نخستینِ انقلاب و آرمانهای دهۀ شصت بزداید. سیاست انقلابی در طول دهههای گذشته، دستخوش دستاندازیهای عامدانه شده و اینک باید به اصالتها بازگشت. دیگران میهراسند که از انقلابیگری سخن بگویند، چون این امر، مستلزم رعایت قواعد و آدابی است که در اینان، هیچ نشانی از آنها نیست.
[ششم]. «سیاستِ جهشی». کار تحوّل، محتاج تغییرسازیهای بنیادی و جدّی و بزرگ است؛ وگرنه همچنان باید در چالشها بمانیم و شاهد بازتولید ناخواستۀ آنها باشیم. در گام دوّم، باید گام بلند برداشت و بهجای تحرّکات عادی و جاری و اداری، در پی «جهش تاریخی» بود. میتوان تاریخ را فشرده کرد و در کوتاهمدّت، فتوحات فراوان داشت. قافله نمیایستد و اگر ما بخواهیم با شتاب معمولی حرکت کنیم، همواره باید دنبالهرو بمانیم. شتابزدگی خطاست، اما تعلل و کُندی نیز نارواست.
[هفتم]. «سیاستِ چندسویه». او اولویت دارد و نمیخواهد همهچیز را در دستورکار خویش قرار بدهد و ناگهان، معجزه کند و بهشت بسازد، اما نمیخواهد «تکبُعدی» باشد و اقتصاد را بر فرهنگ یا سیاست را بر اقتصاد ترجیح بدهد و «پیشرفت نامتوازن» بیافریند، بلکه میخواهد جنبهها و لایههای مختلف را در نظر بگیرد و حسّاسیّتهایش را در میان عرصههای اصلی زندگی، توزیع کند.
[هشتم]. «سیاستِ تمدّناندیش». او به اینجا و اکنون میاندیشد اما نمیخواهد از نگاه تمدّنی غافل باشد و در سطح دولت-ملّت، متوقف بماند. او میداند که در ایران، امکان و مجال تبدیلشدن به «قدرت برتر» وجود دارد و باید کوشید چنین بضاعتی را به فعلیّت رسانید. نگاههای محدود و اقلّی، افقهای تنگی دارند و نمیتوانند چشمانداز «جهانی» و «تمدّنی» تعریف کنند. ازاینرو، جامعه در خودش و در حصار مرزهای ملّیاش، ساکن و بیحرکت میماند و بیرونی و فرامّلی و جهانی نمیشود.
✍دکتر مهدی جمشیدی
🗳
ستاد مجازی دکتر جلیلی | @hamiyan_jalili