🌷 داستان کوتاه (51) ✅ پای درس امام حسین ... (102) 🌹 من نماز را دوست دارم 🔸وقتی امام حسین علیه السلام حرص لشکر عمر سعد را بر زود آغاز کردن جنگ و کم بهرگی آنان را از اندرز و سخن خویش دید، به برادرش عبّاس فرمود: «اگر می توانی، آنان را امروز از جنگ با ما منصرف کن تا شاید امشب، برای پروردگارمان نماز بگزاریم. خدا می داند که من، نماز گزاردن برای او و تلاوت کتابش را دوست دارم». عبّاس، این مطلب را از آنان خواست. عمر بن سعد، تأمّلی کرد. عمرو بن حجّاج زبیدی به عمر سعد گفت: به خدا سوگند اگر آنان، از طایفه تُرک و دیلم بودند و این خواسته را داشتند، می پذیرفتیم. چگونه از ایشان که خاندان محمّد هستند، نپذیریم؟! چنین شد که پذیرفتند. امام حسین علیه السلام بر زمین نشست و به خواب رفت. سپس بیدار شد و به خواهرش زینب فرمود: «ای خواهر! اکنون جدّم محمّد و پدرم علی و مادرم فاطمه و برادرم حسن را در خواب دیدم که می گفتند: "ای حسین! تو به زودی به سوی ما می آیی"». زینب به صورتش زد و فریادی کشید. اما امام حسین علیه السلام به او فرمود: «آرام باش! موجب شماتت ما توسّط دشمن مشو!». 📖 لمّا رَأَی الحُسَینُ علیه السلام حِرصَ القَومِ عَلی تَعجیلِ القِتالِ،و قِلَّةَ انتِفاعِهِم بِالوَعظِ وَ المَقالِ،قالَ لِأَخیهِ العَبّاسِ:إنِ استَطَعتَ أن تَصرِفَهُم عَنّا فی هذَا الیَومِ فَافعَل،لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِّنا فی هذِهِ اللَّیلَةِ،فَإِنَّهُ یَعلَمُ أنّی احِبُّ الصَّلاةَ لَهُ و تِلاوَةَ کِتابِهِ. قالَ الرّاوی:فَسَأَلَهُمُ العَبّاسُ ذلِکَ،فَتَوَقَّفَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ،فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَیدِیُّ:وَ اللّهِ لَو أنَّهُم مِنَ التُّرکِ وَ الدَّیلَمِ و سَأَلوا ذلِکَ لَأَجَبناهُم،فَکَیفَ و هُم مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله!فَأَجابوهُم إلی ذلِکَ. قالَ الرّاوی:و جَلَسَ الحُسَینُ علیه السلام،فَرَقَدَ،ثُمَّ استَیقَظَ و قالَ:یا اختاه إنّی رَأَیتُ السّاعَةَ جَدّی مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله،و أبی عَلِیّا،و امّی فاطِمَةَ،و أخِی الحَسَنَ،و هُم یَقولونَ:«یا حُسَینُ،إنَّکَ رائِحٌ إلَینا عَن قَریبٍ»و فی بَعضِ الرِّوایاتِ:«غَدا». قالَ الرّاوی:فَلَطَمَت زَینَبُ وَجهَها و صاحَت،فَقالَ لَهَا الحُسَینُ علیه السلام:مَهلاً،لا تُشمِتِی القَومَ بِنا. 📖 حکمت نامه امام حسین، ج 1 ص 427 📱 کانال سبک زندگی متقین: https://eitaa.com/mottagheen