🌷 داستان کوتاه (65) 🌷 زینب در شب عاشورا! امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند: در شبی که فردایش پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمّه ام زینب علیها السلام از من پرستاری می کرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و فقط حُوَی، غلام ابوذر غفاری، نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان، مشغول بود. در آن حال، پدرم این اشعار را می خواند: «ای روزگار، اُف بر دوستی ات! چه قدر بامداد و شامگاه داشتی! که در آنها همراه و یا جوینده ای کشته شد که روزگار از آوردن مانندش عقیم است. و کار با [خدای] بزرگ است و هر زنده ای این راه را می پیماید». امام حسین (ع) دو یا سه بار این شعر را خواند تا آنجا که فهمیدم و دانستم که چه می خواهد. گریه، راه گلویم را بست؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که مصیبتی فرو می آید. عمّه ام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بی تاب بود، نتوانست خود را نگه دارد. لباسش را کشید و بیرون پرید و در حالی که درمانده شده بود، خود را به پدرم امام حسین علیه السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مرده بودم. امروز [که تو را از دست می دهم،] مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن درگذشته اند. ای جانشین گذشتگان و پناه باقی ماندگان! امام حسین علیه السلام به او نگاه کرد و فرمود: «ای خواهر عزیز! مبادا شیطان، صبرت را ببرد». زینب علیها السلام گفت: ای ابا عبد اللّه، پدر و مادرم به فدایت! خود را به کشتن دادی. جانم به فدایت! امام علیه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود: «اگر شب، مرغ سنگخواره را آزاد بگذارند، می خوابد». زینب علیها السلام گفت: وای بر من! آیا چنین سخت در فشاری؟ همین دلم را بیشتر ریش می کند و بر من،سخت می آید. سپس به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و مدهوش افتاد. امام حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش ریخت و به او فرمود: «خواهرم! از خدا بترش و را رعایت کن و به تسلیت خدا آرام باش. بدان که زمینیان، می میرند و آسمانیان هم باقی نمی مانند و هر چیزی هلاک می شود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفرید و مردم را برمی انگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمان، پیامبر خداست». امام حسین علیه السلام این چنین او را تسلّی داد و به او فرمود: «خواهر عزیزم! تو را سوگند می دهم و به این عمل کن. در عزای من گریبان چاک مده. در عزای من صورتت را خراش نده و وقتی درگذشتم، ناله و فغان راه نینداز». امام حسین (ع) سپس زینب علیها السلام را آورد و کنار من نشانْد. 📚 حکمت نامه امام حسین (ع) ج 1 ص 329 📱 کانال سبک زندگی متقین: @mottagheen