🌹 داستان کوتاه (110)
مزد
#اطاعت از شوهر
مردی قصد مسافرت داشت. به همسرش گفت: تا من ازمسافرت بر نگشته ام تو نباید از خانه بیرون بروی.
پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است.
کسی را نزد پیامبر اکرم (ص) فرستاد و پیغام داد که شوهرم به مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته، از منزل خارج نشوم. اکنون شنیده ام پدرم سخت بیمار است، اجازه فرمایید من به عیادتش بروم.
پیغمبر (ص) فرمود: در خانه ات بنشین و از شوهرت
#اطاعت کن!
چند روزی گذشت. زن شنید که مرض پدرش شدت یافته. بار دوم خدمت پیامبر (ص) پیغامی فرستاد که یا رسول الله! اجازه می فرمایید به عیادت پدر بروم؟
حضرت فرمود: نه! در خانه ات بنشین و از شوهرت
#اطاعت کن!
پس از مدتی شنید پدرش فوت کرد. بار سوم کسی را فرستاد و پیغام داد که پدرم از دنیا رفته، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزاداریش شرکت کنم، برایش نماز بخوانم؟
پیامبر (ص) این دفعه هم اجازه نداد و فرمود: در خانه ات بنشین و از همسرت
#اطاعت کن!
پدرش را دفن کردند. پس از آن پیغمبر (ص) کسی را نزد آن زن فرستاد و فرمود:
به او بگویید به خاطر
#اطاعت تو از همسرت، خداوند
#گناهان تو و پدرت را بخشید.
📚 داستانهای بحار الانوار، ج 3 ، ص 33
📱 کانال سبک زندگی متقین:
@mottagheen