✅ داستان کوتاه (شماره 240) 🌷 قصه ذوالقرنین 🔸 بر اساس آیات 83 تا 98 سوره کهف قصه از آنجا شروع می شود که خدا به حضرت محمد خطاب می کند: محمد! کافران درباره ذوالقرنین از تو می پرسند. به آنها بگو: «بخشی از سرگذشت او را از قرآن برایتان خواهم خواند.» ما به ذوالقرنین قدرت و حکومت داده و هر وسیله‌ای که برای حکومت نیاز داشت، در اختیارش گذاشته بودیم. به همین دلیل او با پی‌گیری آن اسباب، راهی سفر شد تا وقتی که به سرزمینی در غرب مکه رسید و از دور دید خورشید در منطقه‌ای مرداب‌مانند و لجنزار غروب می کند و قومی کافر در کنار آن ساکنند. به ذوالقرنین گفتیم: «این کافران را شکنجه می کنی یا در بینشان سیاستی پسندیده در پیش می گیری؟» ذوالقرنین پاسخ داد: «هر یک از آنها که با نافرمانی از دستورات و تو در حق تو ظلم کرده، شکنجه‌اش خواهیم کرد. بعد از آن هم که به دادگاه مولایش در قیامت ارجاع داده می شود، و طبعاً خدا او را شکنجه‌ای بی‌سابقه خواهد کرد. اما هر کس اطاعت انحصاری از خدا را پذیرفته و به دستورات و عمل کرده، بهترین پاداش نصیبش می شود و خود ما هم تکالیف و ساده‌ای به او خواهیم داد.» پس از آن ذوالقرنین با پی‌گیری اسباب قدرتش دوباره راهی سفر شد تا وقتی به سرزمینی در شرق مکه رسید، دید خورشید بر قومی می تابد که غیر از نور خورشید، پوشش دیگری برایشان قرار نداده‌ایم. او در اینجا هم با همان سیاست قبلی عمل کرد و ما بر اوضاع او کاملاً اشراف داشتیم. پس از آن با پی‌گیری اسباب قدرتش دوباره راهی سفر شد تا اینکه به درّه‌ای بین دو رشته کوه رسید و در کنار آن دو، قومی را پیدا کرد که زبان او را به آسانی نمی فهمیدند. با این حال به ذوالقرنین گفتند: «ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج دو گروه مفسد فی‌الارض‌اند که به ما حمله می کنند و ما را می کشند و غارت می کنند. پس آیا دستمزدی برایت معیّن بکنیم با این قرارداد که در این درّه، بین ما و آنها سدّی بسازی؟» ذوالقرنین پاسخ داد: «آنچه مولایم خدا در آن به من قدرت داده، بهتر از دستمزد شماست. من نیازی به دستمزد شما ندارم؛ پس شما فقط با نیروی کار و تهیه مصالح به من کمک کنید تا بین شما و آنها سدّ محکمی بسازم. برایم قطعات سنگ آهن بیاورید.» آنها شروع به کار کردند تا اینکه وقتی ذوالقرنین سنگها را روی هم چید و دو طرف کوه را با آن هم‌سطح کرد، دستور داد: «روی سد، آتش روشن کنید و در آن بدمید.» آنها هم آتش روشن کردند و در آن دمیدند تا آتش فراوانی شد. آنگاه دستور داد: «مس مذاب بیاورید تا روی سد بریزم.» و این کار را کردند. بنابراین آن سد چنان محکم شد که دو گروه یأجوج و مأجوج دیگر نه توانستند از آن بالا بروند و نه توانستند آن را سوراخ کنند. ذوالقرنین در پایان گفت: «علم ساخت این سد، لطفی است از جانب مولایم خدا. بنابراین وقتی وعده‌ی قیامت مولایم فرارسد، خودش آن را در هم کوبیده و صاف می کند. ضمن اینکه وعده‌ی قیامتِ او حق است و قطعی.» 📱 کانال سبک زندگی : @mottagheen