✅ داستان کوتاه (شماره 242)
🌷 قصه کافر ثروتمند و مسلمان فقیر
🔹 بر اساس آیات 32 تا 44 سوره کهف
🔻 قصه از آنجا شروع می شود که خدا به پیامبرش می گوید:
محمد! برای کافران، دو مردی را مثال بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور داده بودیم و دور تا دور آن باغها را با درختان خرما احاطه کرده بودیم و بینشان هم مزرعهای بزرگ قرار داده بودیم.
هر دو باغ، میوهاش را کامل می داد و چیزی از آن کم نمی کرد. ضمن اینکه بین آن دو باغ، نهری پر آب هم جاری کرده بودیم.
ضمناً برای صاحب باغ هم درآمد خوبی داشت. به همین دلیل در گفتگو با آن رفیقش بدون آنکه آن ثروت و مکنت را نعمت ما بداند، با فخرفروشی می گفت: «فلانی! من، هم ثروتم بیشتر از توست و هم نفراتم قویتر.»
بعد با همین عقیده ی باطل که در واقع ظلم به خودش بود، وارد باغش شد و با نگاهی به آن، با خودش گفت: «گمان نمی کنم این باغ هیچ وقت از بین برود و فکر نمی کنم اصلاً قیامتی بر پا شود که باغ مرا نابود کند و پس از آن دوباره ما را زنده کنند. ضمن اینکه حتی اگر قیامتی هم باشد و من به سوی خدا برگردانده شوم، قطعاً پیش خدا جایگاهی بهتر از این خواهم یافت.»
رفیقش در میان گفتگو با او، در پاسخ به ادّعاهایش گفت:
«واقعاً قدرت کسی را که تو را از خاک، و پس از آن از نطفه آفریده و سپس تو را مردی کامل کرده، قبول نداری؟ با اینکه تمام وجودت را او آفریده، آیا قبول نداری که بتواند قیامتی بر پا کند و هر دو باغت را نابود کرده و دوباره زنده ات کند و به حسابت برسد؟ اما مولای من فقط خداست و من احدی را شریک اربابی مولایم نمی دانم و مطیع کسی غیر از او نمی شوم.
ثانیاً چرا وقتی وارد باغت شدی، نگفتی هر چه خدا خواسته، همان شده و هیچ نیرویی جز به اراده خدا نیست؟ اگر واقعاً مرا کم ثروت تر و کم اولادتر از خودت می بینی و این را به خودت نسبت می دهی، پس امیدوارم مولایم بهتر از باغ تو به من بدهد و بر سر باغت آفتی از آسمان بفرستد که تبدیل به زمینی خشک و لَم یَزرَع شود یا سطح آب چاه آن، طوری پایین برود که هرگز نتوانی به آن برسی.»
سرانجام محصول باغ آن مشرک را آفتی الهی فراگرفت. به همین دلیل به خاطر هزینهای که خرج آن باغ کرده بود و حالا باغ بر داربستهایش فروریخته و از بین رفته بود، شروع کرد به حسرت خوردن و دست روی دست زدن و ناله زدن که: «ای کاش مشرک نمی شدم و در اطاعت از خدا کسی را شریک او نمی کردم.»
ضمن اینکه او نفراتی هم نداشت که در مقابل خدا کمکش کنند. خودش هم نمی توانست این عذاب را از خودش دور کند.
در اینجا و در چنین شرایطی است که ثابت می شود مدیریت و فرماندهی جهان هستی فقط در دست خدایی است که همیشه هست. در ضمن خدا به کسانی که فرماندهی انحصاریاش را بپذیرند، بهتر از دیگران پاداش می دهد و عاقبت اطاعت از او بهتر از سرانجام تبعیت از دیگران است.
📱 کانال سبک زندگی متقین:
@mottagheen