✅ ادامه داستان کوتاه (183) 🌷 «مناظره خواندنی» (بخش دوم) یحیی بن اکثم باز هم گفت: روایت شده است که پیغمبر فرمود: هیچ وقت وحی از من قطع نشد مگر اینکه خیال کردم که بر خاندان خَطّاب (پدر عمر) نازل شده است. (مقام رسالت از من به آنها منتقل شده است.) امام جواد (ع) فرمود: این هم محال است. زیرا ممکن نیست پیغمبر در رسالت خود شک کند. خداوند در قرآن می فرماید: «خداوند از فرشتگان و انسانها پیغمبرانی انتخاب می کند. لذا چگونه ممکن است نبوت از کسی که خدا او را برگزیده، به کسی که زمانی نسبت به خدا مشرك بوده، منتقل شود (تا پیغمبر در نبوت خود شک و تردید داشته باشد.) از هم یحیی گفت: پیامبر (ص) فرموده است: اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت. امام جواد (ع) فرمود: این هم محال است. زیرا خدا در قرآن به پیغمبر اسلام می فرماید: مادامی که تو در میان آن ها هستی، خدا آنها را عذاب نمی کند و نیز مادامی که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند. در اینجا یحیی بن اکثم کاملاً در برابر امام درمانده و ناتوان شد و همه بزرگان اهل سنت آشکارا دیدند که چگونه امام جواد (ع) با وجود جوانی اش به پرسشهاي قاضی بزرگ شهر بغداد جواب داد و شگفت تر اینکه قاضی از پاسخ به سؤالات امام فرو ماند. 📚 داستانهای بحارالانوار ج 5 ص 143 📱 کانال سبک زندگی متقین: @mottagheen