💠یادگار
🍃این سنگ قبر پدرِ پدربزرگم (پدرِ پدرِ پدرم) جان محمد باقری است. سی و سه ساله بود که در سال ۱۳۱۷ از دنیا رفت. مطابق گفته اهالی، قنات روستا مدتی بود که بسیار کم آب شده بود. جان محمد به همراه پسر عمویش، صاحبداد، چند روزی به لایروبی قنات پرداختند. در نهایت پس از رفع کامل مسیرهای مسدود شده، آب در قنات همانند سیل رها می شود و تا چند روز بعد نیز سیل ادامه داشته است. رها شدن آب همان و جوان مرگ شدن ایشان همان. مردم روستا در نهایت پس از چند روز که از شدت آب کاسته می شود اجساد آنها را از قنات بیرون می آورند و تشییع می کنند.
🍂از جان محمد نه مالی باقی مانده و نه مِلکی، از سه فرزندش هم دو فرزندش از دنیا رفته اند. فرزند سومش که الان هشتاد و پنج ساله است نیز هرگز پدرش را ندید، چرا که سه ماه پس از مرگ پدرش به دنیا آمد. جز همین سنگ قبر و یک دفتر نوحه هیچ چیز ازو باقی نمانده، سنگ قبر پسرعمویش، صاحبداد، امروزه اصلا مشخص نیست. فرزندانش هر سه انسان های مذهبی و متشرع بودند. دو پسرش هم بعدها در مراسمات دینی بسان پدرشان نوحه می خواندند. تنها دخترش نیز همسر یک روحانی بود. تنها دفتر نوحه ای که ازو باقی ماند نزد کوچکترین برادرش نگه داری می شد، پس از او نیز به وسیله کوچکترین پسرش حفظ شد. جز چند نفر از وجود آن خبر نداشتند.
🍃روزها، هفته ها، ماه ها، سال ها، دهه ها از پی هم سپری شدند. هشتاد و سه پس از درگذشت جان محمد، اواخر سال 1400 همین برادرزاده که از علایق و آثارم باخبر بودند درباره این دفتر با بنده سخن گفتند و با لطف بسیار آن را در اختیارم گذاشتند. ابتدا به بازسازی و ترمیم دفتر نوحه بسیار قدیمی پرداختم. سپس آهسته و پیوسته به تایپ و بازسازی آن مشغول شدم. ان شاالله در آینده نه چندان دور کتاب به زیور طبع آراسته می شود و نام نیک جان محمد تا ابد در این جهان فانی زنده خواهد شد. قطعا این هم نتیجه اخلاص و خلوص نیت جان محمد بوده است. باشد که با چاپ این اثر گامی کوچک در احیای ادبیات عاشورایی برداشته می شود.
🆔
https://eitaa.com/movarrekh1