ما داریم کدام طرفی می‌رویم؟ گذشته یا آینده؟ ✅ شما کتابی که تویش کسی خاطرات شهدا را روایت کرده باشد خوانده‌اید؟ از آن کتاب‌ها که رفته‌اند با دوست و آشنا و هم‌رزم شهیدی مصاحبه کرده‌اند و بعد همه را در قالب روایت‌هایی کنار هم گذاشته‌اند. شما کتاب زندگی نامه شهید خوانده‌اید؟ از آن کتاب‌ها که اولش روزهای کودکی شهید را روایت کرده، بعدش نوجوانی و سر به هواییش را و بعد جنگ شده و شهید جبهه رفته و آدم دیگری شده و بعد یک روز خبرش برای خانواده برگشته. ✅ شما خاطرات مادر شهید خوانده‌اید؟ از آن کتاب‌ها که خانمی را نشان می‌دهد که در جوانی یا میان‌سالی‌اش یک یا چند فرزندش را فرستاده برای جنگ و بعد یکی یکی همه شهید شده‌اند و مادر صبر کرده و بدن‌ها خیلی دیر برگشته‌اند و حالا مادر پیرزنی شده که آرزویش دیدن بچه‌هاست. ✅ شما کتاب‌هایی خوانده‌اید درباره ماجراهایی در حاشیه جنگ؟ از آن کتاب‌ها که نشان می‌دهد پیشرفت‌های تکنولوژیک ما در طول جنگ چطور بوده یا زن‌ها در پشت جبهه چه می‌کرده‌اند. ✅ شما داستان‌ درباره جنگ خوانده‌اید؟ از آن‌ها که تویش فرماندهانی هستند که هم مصمم هستند هم متواضع، هم دانشمند هستند هم مجاهد و سربازهایی این وسط هستند که معمولی‌اند و بعد معلوم می‌شود آن‌ها هم می‌توانند فرماندهی باشند شبیه همان قهرمان‌های اول داستان. قدر مشترک غالب این کتاب‌ها ارجاع به جنگ تحمیلی است. بعضی‌هایشان هم ارجاع به جنگی که در سوریه و عراق داشته‌ایم. 🔴 من معتقدم ما در تولید ادبیات جنگ یا مقاومت دچار یک خطای راهبردی شده‌ایم. خطایی که تا امروز از چشم همه ما پنهان بوده: خطای «ساختن یک رویا و قهرمان و سبک زندگی جهادی رو به گذشته». 📕 شرح این خطا این است که ما در یک دوره‌ای کتاب‌های درخشانی داشتیم که کارشان ثبت شخصیت‌های قهرمان جنگ تحمیلی بود. روایت فتح ساختاری طراحی کرد تا ‌فرماندهان و شخصیت‌های اثرگذار جنگ با ادبیاتی قابل فهم و اثرگذار در ذهن عموم آدم‌های جامعه ثبت بشوند. دو الگوی روایی «نیمه پنهان ماه» و «یادگاران» این‌جا به وجود آمد و کتاب‌هایی درخشان به دست نویسنده‌هایی که اغلب نویسنده‌های خوش‌قلمی بودند نوشته شد. الگوی روایت فتح جواب داد. بعدش وقت آن بود که هزار نفر بیایند و از تجربه روایت فتح خط تولیدی برای خودشان راه بیاندازند و زندگی‌نامه و خاطرات هزار شهید را بنویسند. روزهای اوج روایت‌گری زندگی شهدا خیلی زود به روزهای افولش رسید و حالا من و شما برای این‌که کتاب خوش فرم و محتوایی درباره شهیدی پیدا کنیم، باید ساعت‌ها قفسه‌های پر تعداد ادبیات دفاع مقدس را زیر و رو کنیم. کار حتی تا جایی بالا گرفت که در روایت شهیدان از زبان همسر، خاطرات خانمی که تنها چند ماه با شهید زندگی کرده تبدیل به کتاب شد. مساله من البته کیفیت ادبیات دفاع مقدس و مقاومت نیست، این ضلع ماجرا خودش یک روضه مفصل است و مجموعه یادداشتی جدا می‌طلبد. 📙 من دردم این‌جاست که این کتاب‌ها غالبا تلاش‌شان روایت چیزهایی است که در گذشته رخ داده، آدم‌هایی که در گذشته بوده‌اند، اتفاق‌هایی که در گذشته پیش‌آمده، شخصیت‌هایی که جنس‌شان از جنس نسل گذشته است، درباره الگوهای زندگی در گذشته است، مساله‌هایشان مساله‌های گذشته است، تکنولوژی‌ها همه برای گذشته است و زمین جنگی که روایت می‌کنند برای گذشته است. 📚 ما با خواندن این کتاب‌ها دوست داریم کسی بشویم در گذشته، قهرمانی بشویم پشت خاکریزهای جنوب، فرماندهی بشویم که شب‌ها برای اطلاعت عملیات لباس مبدل می‌پوشیده و به دل لشکر دشمن می‌رفته، مادری بشویم که پسرش را از زیر قرآن رد می‌کرده و پای سکوی قطار برای فرزندش اشک می‌ریخته، ما توی خیال‌مان فکر می‌کنیم اگر جنگ بشود من از خط مقدم برای همسرم نامه می‌نویسم، فکر می‌کنیم برای جنگ باید لباس خاکی شش جیب پوشید، دوست داریم شناسنامه‌هایمان را دست‌کاری کنیم و به میدان مین فکر می‌کنیم که جرئت روی مین پریدن را داریم یا نه. ما داریم توی ذهن‌مان خودمان را برای جنگ‌های گذشته آماده می‌کنیم. این کتاب‌ها گذشته را برای ما باز تولید می‌کنند و ما آدم‌هایی می‌شویم آماده برای روزهایی که پشت سر ما هستند. ما به واسطه غالب این کتاب‌ها در مرحله «یاد امام و شهدا» باقی مانده‌ایم و تصوری از آینده، از جنگ‌های پیش‌رو و الگوی متفاوتی که در این سال‌ها ساختارهای رزم را عوض کرده نداریم. . «محمدرضا جوان آراسته» zil.ink/mrarasteh