#سال_نو شده بود و او هم آمده بود دید و بازدید
.
کلید را داخل قفل چرخاند ، درب را باز کرد و قاب
#عکس ها را یک به یک دستمال کشید ، بوسید و به آغوش کشید
.
#سنگ_مزار را شسته بود و قاب عکس ها را روی سنگ چید.
.
#سیب و
#خیار و
#پرتقال گران شده ، اما سیب و خیار و پرتقال هم خریده بود تا اگر کسی میهمان فرزندِ شهیدش شد ، چیزی برای پذیرایی در بساط باشد .
.
و سپس زیرانداز را پهن کرد و نشست در مقابل قاب عکس ها ، بر بالین
#شهید و شروع کرد به خواندن ...
.
#قرآن می خواند ، دعا می خواند ، با شهید حرف میزد و دعا می کرد .
.
گفتم : حاج خانم ، سلام علیکم
.
گفت : سلام
.
گفتم : امکانش هست کمی درباره شهید برایمان بگویید ؟ شروع کرد به گفتن و تازه فهمیدم که چه "آقا" بوده است صاحب عکس ...
.
و این داستان زیباترین و بهشتی ترین دید و بازدیدی بود که تا به حال دیده بودم .
.
اینجا قطعه ای از
#بهشت است که در آن ، اهل زمین در ابتدای سال به
#دیدوبازدید و حال و احوال با اهل بهشت می آیند .
.
#خداوندا ! به برکت خونِ اهلِ بهشت ، نسیم روح بخش بهشت را به زندگی ما بِدَم و خودت به زندگی ما برکت بده ...
#آقای_تحلیلگر
https://www.instagram.com/p/CMu54edhpbI/?igshid=19c1afdxdbjpd
@mrtahlilgar1