حکایت دزدیدن کفشها به جای گرفتن حاجت آیت الله سید جمال گلپایگانی فرمودند: یک وقتی بسیار بدهکار شده بودم. مدتی به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می رفتم و برای پرداخت قرضهایم دعا می کردم ولی فرجی حاصل نمی شد. روزی به همسرم گفتم:  شما بروید حرم و برای ادای قرضهایمان دعا کنید شاید خداوند دعای شما را مستجاب کند.  ایشان رفتند و پس از مدتی بر گشتند ولی با پای برهنه و خیلی ناراحت گفت: کفشهایم را هم از دست دادم. خیلی ناراحت شدم بلند شدم و عبا را به سر کشیدم و به حرم مشرف شدم.  مختصری زیارتنامه خواندم و شروع به عرض حال کردم به حضرت، از حرم بیرون آمدم نزدیک در حرم شخص ناشناسی پول زیادی به من داد این پول به حدی بود که قرضهایم را پرداخت کردم و تا مدتی هم برای مخارج روزانه از آن استفاده کردم. 📚 جمال عرفان.