دَلیر و شیرِ میدان بود حَمزه تَوانایِ شُجاعان بود حَمزه کَمانداری قَوی در عرصه‌یِ جنگ بَرِ خَتمِ رَسولان بود حَمزه عَدو تَرسی فَراوان داشت در دل حقیقت بود پیدا در مُقابل نمی آمد کسی در روبرویَش کُنَد پیکار با او در مَراحل زِ صَمصامَش نِکو ایثار میکرد بحَقْ جنگ آوَری بسیار میکرد بلی... حَمزه عدو را با صَلابَت به یک ضَربه چو تار و مار میکرد نَبَردی در اُحُد بس آهَنین داشت به قلبِ خَصم تیری آتَشین داشت زَمانی که به اَعداء حَمله می بُرد پَیمبر بر لَبش صَد آفرین داشت سِلَحشُورانه مُحکم گفته ام من به شَخصَش صَدرِ اَعظَم گفته ام من وَ می جَنگید او با هر دو شمشیر زِ رَزم آرائِیَش کَم گفته ام من یگانه حَمزه آن سَردارِ بیدار نَبی را بوده پُشتیبان و غَمخوار که با نیزه زَده فَرقِ اَبوجَهل وَ خونِ تازه شد جاری زِ اَشرار زِ دَستِ آن صَیاد... حَمزه زِ کارِ وَحشی اَش فریاد... حَمزه کِنارِ نَهرِ خُشکِ آب بوده زِ زِین رُویِ زَمین اُفتاد حَمزه نَبی آمد کنارِ جسمِ حَمزه که دیده پاره پارِ جسمِ حَمزه به سَمتِ قبله پایَش را کِشیده وَ گشته بیقرارِ جسمِ حَمزه رَسول اللّهِ اَکرم گریه میکرد زِ داغِ حَمزه با غَم گریه میکرد نَدیدم او کُنَد گریه به هر کَس... ولی دیدم به ماتَم گریه میکرد چو اَجسادِ شهیدان را بِدیدند تَمامی ناله از دل بَر کِشیدند عزاداری برایِ حَمزه کردند هر آنکَس حَرفِ پیغمبر شنیدند چه حالی داشت در آنجا صَفِیّه نموده زاری و غوغا صَفِیّه وَ دیده پیکرش تا مُثله گشته زَده از سینه اَش آوا صَفِیّه صَفِیّه خواهرِ چِها کرد کِشید آه از دل و واحَمزَتا کرد نَشُد هَرگز اَسیرِ غِیرْ... (گلچین) ولی اَسیری تا کجا کرد مُحَمَّد تقی گلچین 💎کانال اشعار کربلایی محمدتقی گلچین 💎 @mtgolchin