💠 داستان بشر حافی و امام موسی کاظم علیه السلام بشر حافى یکى از اشراف زادگان بود که شبانه‌روز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانه‌اش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مى‌شد. روزى از روزها که در خانه اش محفل و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه، درب منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت موسى ابن جعفر (ع ) از درب آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقا است. امام (ع ) فرمود: راست گفتى؛ زیرا اگر بنده بود از مولاى خود مى‌ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى‌شد. کنیز به داخل منزل برگشت. بشر که بر سفره شراب نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى؟ کنیز داستان سؤال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مى‌دانست) از مولاى خود مى‌ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود. سخن کوتاه حضرت موسى بن جعفر(ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى قلبش را نورانى و دگرگون ساخت. سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خودش  را به موسى بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد: آقاى من! از خدا و از شما معذرت مى‌خواهم. آرى من بنده خدا بوده و هستم، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم. بدین جهت، چنین گستاخانه معصیت مى‌کردم. ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته‌ام توبه مى‌کنم . آیا توبه‌ام قبول است؟ حضرت فرمود: آرى خدا توبه‌ات را قبول مى‌کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت را براى همیشه ترک کن. آرى بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیاى خدا در آمد ... منبع ◾️ تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام