احوالات
احوالات
آن رفیقی که سالها بود؛ بیخبر از حالِ ما دیدَمَش دست به سینه؛ سلامی کرد به ما ماکه خوش برخورد کرد
نوکر شدهام؛ تا نظر به حالِ من کنی این زَخمخورده را؛ زِ کفِ شهر سَوا کنی قُفلَم به ضریحِ تو همیشه که بدانی عبدَت شدهام؛ گرچه بخواهی چهنخواهی ✍🏼
#میرزآ