💢 عالمی که نان و سرکه می خورد 🌀 ناصرالدین شاه در دیداری که با ملاهادی سبزواری داشت، کنار سفره بر زمین نشست و از حال صاحب خانه پرسید و در ضمن نظری به اطراف انداخت و مشاهده کرد، در آن اتاق جز یک قطعه نمد که بر زمین گسترده شده و سفره را روی آن قرار داده‌اند، چیزی دیده نمی‌شود. ♨️ گفت: آقا من تصور می‌کردم که زندگی شما خوب است و اینک می‌بینیم که بر نمد می‌نشینید و نان و سرکه می‌خورید. 💠 بعد از قدری صحبت، ناصرالدین شاه فهمید که فرش دو اتاق دیگر که در آن خانه است، نیز از نمد است، از حاجی سؤال کرد که چگونه به آن زندگی محقر ساخته است و او در جواب گفت: 🌹" این سه قطعه نمد را هم که کف اتاق انداخته‌ام، باید در جهان بگذارم و بروم و این نمد‌ها در دنیا می‌ماند و من رفتنی خواهم بود."🌹 💢 ناصرالدین شاه گفت: در این سن که شما دارید، نباید غذای شما نان و سرکه باشد و حاج ملا هادی سبزواری گفتند: «کسانی هستند که مستحق می‌باشند و من به آن‌ها کمک می‌کنم، به همین جهت به خود من بیش از نان و سرکه نمی‌رسد». 🌹بگذر تا خدا از تو بگذرد.🌹 #داستان_های_مذهبی #ملاهادی_سبزواری #ساده_زیستی 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97