مادر شوهرمن آدم بدی نیست ولی خوب هرکی اخلاقیات خاص خودشو داره و اخلاقیات منو مادرشوهرم هم اصلا با هم جور نیست هفته ی پیش پاشون ضرب دیده بود و برای رفتن پیش متخصص و عکس و اینا قرارشد همراه ما از شهرستان بیان و چند روزی خونه ی ما باشن (البته زیاد اتفاق میفته این موضوع ک بخاطر بیماری بیان خونه ی ما بمونن) چندماه پیش بخاطر موضوعی دعوامون شد و من دل خوشی ازشون نداشتم ولی حفظ ظاهر میکردم ضمن اینکه تمام تلاشمو میکردم توی دلم هم کینه نداشته باشم اینسری که داشتن با ما میومدن بازم سر دخالتها و گیردادنشون توی راه اعصابم بهم ریخت هیچی نگفتم و گوشیمو درآوردم و توی قسمت یادداشتها شروع کردم با خودم حرف زدن باورتون نمیشه نتیجه ش چقدر اثربخش بود.👌 توی اون لحظه یکم آروم بودن‌و بجای حرص خوردن یه راه تازه پیدا کردن ،برای من حی شدن بود. چند روزی ک ایشون مهمون ما بودن ،متفاوت از همه ی سریهای قبل گذشت برام و جالب اینکه ایشون هم متوجه تغییرات شده بودن و رفتارشون یکم تغییر کرده بود😉 ✅این عکس👆 مکالمه ی بنده هست با خودم توی اون شرایط بحرانی😂 👏👏☺️ خدا همه ی ما رو اینطوری حی کنه☺️ لطفا متنی که دوست عزیزمون (تصویر ) برای خودشون نوشتن رو هم مطالعه بفرمائید 👆👆