پیرمردی با چهره‌ای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد پیرمرد گفت : من عمل صالح تو هستم مرد زرگر قهقهه‌ای زد و با ناباورانه گفت : درست است که چهره‌ای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد در همین حین یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند در مغازه بنشینند با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد : که چرا دربغل شیخ نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت : کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست و با اوقات تلخی گفت : بالاخره طلا را به ما میدهی یانه؟ مرد طلافروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند شیخ رو به زرگر کرد و گفت : غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود. دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد شیخ به زرگر گفت : من چیزی از تو نمیخواهم این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد. شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول و طلا بود برداشته و مغازه را جارو زدند بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر همراه پلیس وارد مغازه شد افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند. افسر پلیس گفت : برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و این‌بار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش دوباره مغازه را جارو زدند نتیجه : هرچهارسال یک بار انتخابات تکرار میشود و ما ملت همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم دوستان انتخابات نزدیکست مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید.😂✋ «الضمیر الحی» https://chat.whatsapp.com/BXzGD4bsFdy8I5DLOZ2wDN